فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Convolute

ˈkɑːnvəˌluːt ˈkɑːnvəˌluːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    convoluted
  • شکل سوم:

    convoluted
  • سوم شخص مفرد:

    convolutes
  • وجه وصفی حال:

    convoluting

معنی

  • verb - transitive adjective
    به‌هم پیچیده، حلقوی، پیچ و تاب خوردن، حلقه‌حلقه کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد convolute

  1. verb Practice sophistry; change the meaning of or be vague about in order to mislead or deceive
    Synonyms: twist, cloud, coil, contort, convolve, intricate, loop, snaking, twist around, spiral, tangle, pervert, wind, sophisticate
  2. adjective Rolled longitudinally upon itself
    Synonyms: convoluted

ارجاع به لغت convolute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convolute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/convolute

لغات نزدیک convolute

پیشنهاد بهبود معانی