آخرین به‌روزرسانی:

Convoluted

ˈkɑːnvəluːt̬ɪd ˈkɒnvəluːtɪd

سوم‌شخص مفرد:

convolutes

وجه وصفی حال:

convoluting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

به‌هم‌پیچیده، به‌هم‌تابیده، حلقوی، پیچاپیچ

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

His style of painting is very convoluted.

سبک نقاشی او بسیار پیچیده است.

convoluted sentences

جمله‌های بغرنج (پر پیچ و تاب)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد convoluted

  1. adjective complicated
    Synonyms:
    complex confused involved complicated puzzling perplexing intricate tangled elaborate tortuous baffling labyrinthine impenetrable serpentine
    Antonyms:
    simple straightforward

ارجاع به لغت convoluted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convoluted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/convoluted

لغات نزدیک convoluted

پیشنهاد بهبود معانی