با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Intricate

ˈɪntrɪkət ˈɪntrɪkət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more intricate
  • صفت عالی:

    most intricate

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بغرنج، پیچیده، مرکب، ظریف و حساس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- an intricate problem
- مسئله‌ی بغرنج
- the intricate designs on a butterfly's wing
- طرح‌های ظریف بال پروانه
- the intricate structure of a computer chip
- ساختار پیچیده‌ی یک تراشه‌ی کامپیوتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intricate

  1. adjective complicated, elaborate
    Synonyms: abstruse, baroque, Byzantine, can of worms, complex, convoluted, Daedal, difficult, entangled, fancy, hard, high-tech, involved, labyrinthine, obscure, perplexing, rococo, sophisticated, tangled, tortuous, tricky
    Antonyms: direct, methodical, simple, systematic, understandable

ارجاع به لغت intricate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intricate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intricate

لغات نزدیک intricate

پیشنهاد بهبود معانی