گذشتهی ساده:
fanciedشکل سوم:
fanciedسومشخص مفرد:
fanciesوجه وصفی حال:
fancyingشکل جمع:
fanciesصفت تفضیلی:
more fancyصفت عالی:
most fancyعلاقه مند بودن، دوست داشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He fancies Chinese food.
او خوراک چینی دوست دارد.
هوس، علاقه، هوسرانی، عشق، هوس خیال باطل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I have taken a fancy to her.
من از او خوشم آمده است.
take a fancy
دوست داشتن، گرایش پیدا کردن به
the fancy
(قدیمی) شیفتگان ورزش یا کاری (بهویژه مشتزنی)
خیال، وهم، تصور، قوه مخیله
a poet's fancy
تخیل یک شاعر
separating fact from fancy
جدا کردن واقعیت از تصور
He paints what his fancy suggests.
او هرچه را که تخیلش به او القا کند، نقاشی میکند.
تصور کردن، خیال کردن، بی دلیل باور کردن
They are, I fancy, still alive.
فکر میکنم هنوز هم زنده باشند.
Fancy (that)!
تصورش را بکن! میتوانی باور کنی؟
They fancied themselves to be birds.
آنها تصور میکردند که پرندهاند.
تجملی، تفننی، آرایشی، زینتی، فانتزی، تخیل رنگارنگ
a fancy price
قیمت گزاف
a fancy necktie
کراوات شیک و پیک
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fancy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fancy