فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sophisticate

səˈfɪstɪkeɪt səˈfɪstɪkeɪt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal

(آدم) آزموده، بافرهنگ، فرهیخته، باتجربه، کارکشته

The party was full of sophisticated, well-dressed individuals.

میهمانی پر از افراد فرهیخته و خوش‌پوش بود.

As a sophisticate, he had a keen eye for art and could easily distinguish between a genuine work and a forgery.

او به‌عنوان یک فرد باتجربه در حوزه‌ی هنر بسیار تیزبین بود و به‌راحتی می‌توانست اثر اصل را از جعلی تمییز دهد.

verb - transitive

تقلب کردن، بدافزایی کردن، قاتی‌دار کردن، ناخالص کردن، قلابی کردن، تقلبی کردن، رقیق کردن، (با فریب) تغییر دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Rose oil is sophisticated with geraniol.

عطر را با ژرانیول رقیق می‌کنند.

They would sophisticate the data to support their flawed conclusions.

آن‌ها داده‌ها را برای حمایت از نتیجه‌گیری‌های ناقص خود تغییر می‌دهند.

verb - transitive

پیچیده کردن، بغرنج کردن

to sophisticate the mechanism of a watch

ساختمان یک ساعت را پیچیده کردن

The author chose to sophisticate the plot.

نویسنده تصمیم گرفت طرح را پیچیده کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sophisticate

  1. verb to make impure or inferior by deceptively adding foreign substances
    Synonyms:
    adulterate doctor debase load pervert twist doctor-up twist around convolute
  1. noun a worldly-wise person
    Synonyms:
    man-of-the-world

ارجاع به لغت sophisticate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sophisticate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sophisticate

لغات نزدیک sophisticate

پیشنهاد بهبود معانی