(آدم) آزموده، بافرهنگ، فرهیخته، باتجربه، کارکشته
The party was full of sophisticated, well-dressed individuals.
میهمانی پر از افراد فرهیخته و خوشپوش بود.
As a sophisticate, he had a keen eye for art and could easily distinguish between a genuine work and a forgery.
او بهعنوان یک فرد باتجربه در حوزهی هنر بسیار تیزبین بود و بهراحتی میتوانست اثر اصل را از جعلی تمییز دهد.
تقلب کردن، بدافزایی کردن، قاتیدار کردن، ناخالص کردن، قلابی کردن، تقلبی کردن، رقیق کردن، (با فریب) تغییر دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Rose oil is sophisticated with geraniol.
عطر را با ژرانیول رقیق میکنند.
They would sophisticate the data to support their flawed conclusions.
آنها دادهها را برای حمایت از نتیجهگیریهای ناقص خود تغییر میدهند.
پیچیده کردن، بغرنج کردن
to sophisticate the mechanism of a watch
ساختمان یک ساعت را پیچیده کردن
The author chose to sophisticate the plot.
نویسنده تصمیم گرفت طرح را پیچیده کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sophisticate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sophisticate