گذشتهی ساده:
doctoredشکل سوم:
doctoredسومشخص مفرد:
doctorsوجه وصفی حال:
doctoringشکل جمع:
doctorsمخفف این لغت Dr است.
دکتر، پزشک، طبیب
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
The doctor prescribed medicine for her illness.
دکتر برای بیماری او دارو تجویز کرد.
He called the doctor for a consultation.
او برای مشاوره با پزشک تماس گرفت.
The doctor examined the patient's symptoms carefully.
طبیب علائم بیمار را بهدقت بررسی کرد.
She wanted to become a doctor to help others.
او میخواست پزشک شود تا به دیگران کمک کند.
دکتر، شخص دارای مدرک دکترا (فردی که دارای بالاترین مدرک دانشگاهی است)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My father is a doctor of philosophy.
پدرم دارای مدرک دکترای فلسفه است.
The doctor presented his research findings at the conference.
دکتر در این کنفرانس یافتههای تحقیقاتی خود را ارائه کرد.
My professor is a doctor of linguistics; he has received his degree from a prestigious university.
استاد من دکترای زبانشناسی است؛ او مدرک خود را از دانشگاه معتبری دریافت کرده است.
(بهمنظور فریب) دستکاری کردن، دست بردن در چیزی، تحریف کردن
It's illegal to doctor a contract without both parties' consent.
دست بردن در قرارداد بدون رضایت طرفین غیرقانونی است.
They attempted to doctor the evidence to mislead the investigation.
آنها تلاش کردند که بهمنظور گمراه کردن تحقیقات، شواهد را دستکاری کنند.
(در نوشیدنی و غذا) زهر ریختن، مادهی سمی اضافه کردن، مسموم کردن
He attempted to doctor the coffee with a lethal poison.
او سعی کرد که قهوه را با زهری کشنده مسموم کند.
She warned her friends not to eat the dish, suspecting it might be doctored with poison.
او به دوستانش هشدار داد که غذاها را نخورند، زیرا احتمال میداد که مسموم شده باشند.
انگلیسی بریتانیایی (حیوانات) اخته کردن، عقیم کردن، خصی کردن
The farmer decided to doctor the young bulls to control the herd's population.
کشاورز تصمیم گرفت که برای کنترل جمعیت گله، گاوهای نر جوان را اخته کند.
The vet was called in to doctor the old cat before it could have more kittens.
دامپزشک را فراخواندند تا گربهی پیر را قبلاز اینکه بتواند بچهگربههای بیشتری داشته باشد، عقیم کند.
طبابت کردن، مداوا کردن، درمان کردن، تحت درمان قرار دادن
He was determined to doctor the wound before it got infected.
او مصمم بود که قبلاز عفونی شدن زخم، آن را درمان کند.
The hospital staff quickly doctored the injured athlete after the game.
کارکنان بیمارستان پساز پایان بازی، ورزشکار مصدوم را بهسرعت تحت درمان قرار دادند.
Mehri has been doctoring in Hamedan for many years.
مهری چندین سال است که در همدان طبابت میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «doctor» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/doctor