آخرین به‌روزرسانی:

Doctor

ˈdɑːktər ˈdɒktə

گذشته‌ی ساده:

doctored

شکل سوم:

doctored

سوم‌شخص مفرد:

doctors

وجه وصفی حال:

doctoring

شکل جمع:

doctors

توضیحات:

مخفف این لغت Dr است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

دکتر، پزشک، طبیب

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

The doctor prescribed medicine for her illness.

دکتر برای بیماری او دارو تجویز کرد.

He called the doctor for a consultation.

او برای مشاوره با پزشک تماس گرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The doctor examined the patient's symptoms carefully.

طبیب علائم بیمار را به‌دقت بررسی کرد.

She wanted to become a doctor to help others.

او می‌خواست پزشک شود تا به دیگران کمک کند.

noun

دکتر، شخص دارای مدرک دکترا (فردی که دارای بالاترین مدرک دانشگاهی است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

My father is a doctor of philosophy.

پدرم دارای مدرک دکترای فلسفه است.

The doctor presented his research findings at the conference.

دکتر در این کنفرانس یافته‌های تحقیقاتی خود را ارائه کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

My professor is a doctor of linguistics; he has received his degree from a prestigious university.

استاد من دکترای زبان‌شناسی است؛ او مدرک خود را از دانشگاه معتبری دریافت کرده است.

verb - transitive

(به‌منظور فریب) دستکاری کردن، دست بردن در چیزی، تحریف کردن

It's illegal to doctor a contract without both parties' consent.

دست بردن در قرارداد بدون رضایت طرفین غیرقانونی است.

They attempted to doctor the evidence to mislead the investigation.

آنها تلاش کردند که به‌منظور گمراه کردن تحقیقات، شواهد را دستکاری کنند.

verb - transitive

(در نوشیدنی و غذا) زهر ریختن، ماده‌ی سمی اضافه کردن، مسموم کردن

He attempted to doctor the coffee with a lethal poison.

او سعی کرد که قهوه را با زهری کشنده مسموم کند.

She warned her friends not to eat the dish, suspecting it might be doctored with poison.

او به دوستانش هشدار داد که غذاها را نخورند، زیرا احتمال می‌داد که مسموم شده باشند.

verb - transitive informal

انگلیسی بریتانیایی (حیوانات) اخته کردن، عقیم کردن، خصی کردن

The farmer decided to doctor the young bulls to control the herd's population.

کشاورز تصمیم گرفت که برای کنترل جمعیت گله، گاوهای نر جوان را اخته کند.

The vet was called in to doctor the old cat before it could have more kittens.

دامپزشک را فراخواندند تا گربه‌ی پیر را قبل‌از اینکه بتواند بچه‌گربه‌های بیشتری داشته باشد، عقیم کند.

verb - transitive informal

طبابت کردن، مداوا کردن، درمان کردن، تحت درمان قرار دادن

He was determined to doctor the wound before it got infected.

او مصمم بود که قبل‌از عفونی شدن زخم، آن را درمان کند.

The hospital staff quickly doctored the injured athlete after the game.

کارکنان بیمارستان پس‌از پایان بازی، ورزشکار مصدوم را به‌سرعت تحت درمان قرار دادند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Mehri has been doctoring in Hamedan for many years.

مهری چندین سال است که در همدان طبابت می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد doctor

  1. noun medical practitioner
    Synonyms:
    physician medic healer MD general practitioner specialist surgeon intern expert medical person medico scientist professor doc quack bones
    Antonyms:
    patient
  1. verb fix up, treat
    Synonyms:
    fix repair treat mend attend administer apply medication medicate patch up supply do up recondition rebuild reconstruct overhaul revamp
    Antonyms:
    harm hurt injure
  1. verb adulterate, pervert
    Synonyms:
    cut mix with water down dilute debase alter change add to falsify disguise misrepresent tamper with sophisticate dope up spike load fudge gloss deacon weight
    Antonyms:
    purify clean

ارجاع به لغت doctor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «doctor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/doctor

لغات نزدیک doctor

پیشنهاد بهبود معانی