با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Dilute

dɪˈluːt / / daɪ- daɪˈluːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    diluted
  • شکل سوم:

    diluted
  • سوم‌شخص مفرد:

    dilutes
  • وجه وصفی حال:

    diluting
  • صفت تفضیلی:

    more dilute
  • صفت عالی:

    most dilute

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb
رقیق کردن، آبکی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- to dilute the solution with water
- محلولی را با آب رقیق کردن
- diluted milk
- شیر رقیق‌شده، شیر آبکی (یا آبناک)
- to dilute combustible gases with carbon dioxide
- گازهای آتش‌گیر را با دی‌اکسیدکربن رقیق کردن
- We should not allow our educational standards to become diluted.
- نباید اجازه دهیم معیارهای آموزشی ما دچار ضعف شوند.
- a diluted kind of democracy
- نوعی مردم‌سالاری بی‌آب و رنگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dilute

  1. verb make thinner; weaken
    Synonyms: adulterate, alter, attenuate, cook, cut, decrease, deliquesce, diffuse, diminish, doctor, doctor up, irrigate, lace, lessen, liquefy, mitigate, mix, moderate, modify, needle, phony up, plant, qualify, reduce, shave, spike, temper, water, water down
    Antonyms: concentrate, strengthen, thicken
  2. adjective thinned, weakened
    Synonyms: adulterated, attenuated, cut, impaired, impoverished, laced, light, moderated, reduced, shaved, spiked, tempered, washy, watered down, waterish, watery, wishy-washy
    Antonyms: concentrated, strengthened, thickened

ارجاع به لغت dilute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dilute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dilute

لغات نزدیک dilute

پیشنهاد بهبود معانی