امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dilly-dally

ˈdɪliˌdæli ˈdɪliˌdæli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive
    اتلاف وقت کردن، بیهوده وقت گذراندن، دست‌دست کردن، فس‌فس کردن
    • - Hey, stop dilly-dallying and start getting ready to go.
    • - ای بابا کم فس‌فس کن و برای رفتن آماده شو.
    • - Do not dilly-dally on the way.
    • - توی راه وقت تلف نکن.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dilly-dally

  1. verb waste time
    Synonyms: dawdle, delay, hem and haw, hesitate, linger, loiter, meander, mosey, move slowly, procrastinate, vacillate

ارجاع به لغت dilly-dally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dilly-dally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dillydally

لغات نزدیک dilly-dally

پیشنهاد بهبود معانی