گذشتهی ساده:
vacillatedشکل سوم:
vacillatedسومشخص مفرد:
vacillatesوجه وصفی حال:
vacillatingدودل بودن، دل دل کردن، تردید داشتن، مردد بودن، نوسان کردن، جنبیدن، تلوتلو خوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She vacillated so long that the opportunity was lost.
آنقدر این دست آن دست کرد که فرصت از دست رفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «vacillate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vacillate