فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fluctuate

ˈflʌktʃueɪt ˈflʌktʃueɪt

گذشته‌ی ساده:

fluctuated

شکل سوم:

fluctuated

سوم‌شخص مفرد:

fluctuates

وجه وصفی حال:

fluctuating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive

پس و پیش رفتن، بالا و پایین رفتن، نوسان کردن، افت‌و‌خیز کردن، موج‌وار حرکت کردن، حرکت موجی داشتن، پیوسته در تغییر بودن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

fluctuating prices

قیمت‌های درحال نوسان

fluctuations in temperature

افت و خیزهای (نوسانات) حرارت

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the patient's health is fluctuating.

وضع سلامتی بیمار در حال تغییر است.

verb - transitive verb - intransitive

به نوسان درآوردن، دستخوش افت و خیز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fluctuate

  1. verb vacillate, change
    Synonyms:
    vary change shift alternate waver hesitate oscillate swing flutter veer vibrate undulate seesaw go up and down rise and fall blow hot and cold hem and haw ebb and flow yo-yo
    Antonyms:
    stay remain persist hold

لغات هم‌خانواده fluctuate

  • verb - transitive
    fluctuate

ارجاع به لغت fluctuate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fluctuate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fluctuate

لغات نزدیک fluctuate

پیشنهاد بهبود معانی