امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fluctuating

American: ˈflʌktʃueɪtɪŋ British: ˈflʌktjueɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fluctuated
  • شکل سوم:

    fluctuated
  • سوم‌شخص مفرد:

    fluctuates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
درحال نوسان، نوسانی، نوسانش، تغییر‌پذیر، متغیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- fluctuating prices
- قیمت‌های درحال نوسان
- fluctuating load
- (عمران، معماری، زمین‌شناسی) بار متناوب، (پلیمر و شیمی) بار نوبه‌ای
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fluctuating

  1. verb Vacillate, change
    Synonyms:
    pendulating fluttering vibrating undulating
    Antonyms:
    steadying remaining persisting continuing holding staying adhering abiding
  1. verb Move or sway in a rising and falling or wavelike pattern
    Synonyms:
    varying wavering shifting altering wandering vibrating vacillating veering undulating swerving swaying alternating seesawing oscillating fluttering deviating changing
  1. adjective
    Synonyms:
    fluctuational nutational vibratile

ارجاع به لغت fluctuating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fluctuating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fluctuating

لغات نزدیک fluctuating

پیشنهاد بهبود معانی