امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Vacillating

    American: ˈvæsəˌletɪŋ British: ˈvæsɪleɪtɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      vacillated

    • شکل سوم:

      vacillated

    • سوم‌شخص مفرد:

      vacillates

    معنی‌ها

    adjective
    در نوسان

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    adjective
    مردد، دودل
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد vacillating

    1. adjective uncertain in purpose or action
      Synonyms:
      uncertain unstable unsure unreliable wavering hesitating hesitant undecided changeable inconstant shifting unsettled fickle irresolute fluctuating volatile mutable fitful tentative steadying oscillating swaying vacillant capricious vibrating
      Antonyms:
      constant steady unchanging
    1. verb to change one's attitudes or policies, for example
      Synonyms:
      wavering swinging
    1. verb be undecided about something; waver between conflicting positions or courses of action
      Synonyms:
      hesitating wavering pausing halting faltering колебался shifting fluctuating oscillating alternating swaying wobbling veering vibrating hovering dithering dawdling teetering tottering staggering seesawing rocking fluttering
    1. verb go back and forth
      Synonyms:
      swaying wobbling wavering teetering weaving staggering tottering
      Antonyms:
      remaining staying

    ارجاع به لغت vacillating

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «vacillating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vacillating

    لغات نزدیک vacillating

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی