امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fickle

ˈfɪkl ˈfɪkl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
متلون، دمدمی، بی‌ثبات، بی‌وفا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a fickle lover
- یار بی‌وفا
- He is very fickle in his political views.
- او در عقاید سیاسی خود بسیار دمدمی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fickle

  1. adjective vacillating, blowing hot and cold
    Synonyms:
    arbitrary capricious changeable cheating coquettish double-crossing faithless fitful flighty frivolous inconstant irresolute lubricious mercurial mutable quicksilver sneaking temperamental ticklish two-timing unfaithful unpredictable unstable unsteady untrue variable volatile whimsical yo-yo
    Antonyms:
    aware cognizant constant faithful reliable stable steady

ارجاع به لغت fickle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fickle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fickle

لغات نزدیک fickle

پیشنهاد بهبود معانی