امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fitful

ˈfɪtfl ˈfɪtfl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
حمله‌ای، غشی، متغیر، هوس‌پرست، دمدمی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- fitful sleep
- خواب منقطع
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fitful

  1. adjective irregular, sporadic
    Synonyms:
    bits and pieces broken capricious catchy changeable desultory disturbed erratic flickering fluctuating haphazard herky-jerky hit-or-miss impulsive inconstant intermittent interrupted on-again-off-again periodic random recurrent restive restless shifting spasmodic spastic spotty unstable variable
    Antonyms:
    constant continuous regular undisturbed unvarying even

ارجاع به لغت fitful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fitful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fitful

لغات نزدیک fitful

پیشنهاد بهبود معانی