مکرر، تکراری، تکرارشونده
Her recurrent nightmares kept her awake at night.
کابوسهای مکرر شبانهاش او را بیدار نگه میداشت.
The recurrent sound of waves crashing against the shore was soothing.
صدای تکرارشوندهی امواجی که به ساحل برخورد میکردند، آرامشبخش بود.
پزشکی عودکننده (ویژگی بیماری یا نشانه یا علامتی که پس از دورههای فروکش بازمیگردد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The cancer showed signs of being recurrent.
سرطان علائم عودکننده را از خود نشان داد.
The doctor advised him to take precautions due to his history of recurrent sinus infections.
به دلیل سابقهی عفونتهای عودکنندهی سینوسی، پزشک به او توصیه کرد که اقدامات احتیاطی را انجام دهد.
کالبدشناسی بازگشتی، راجعه (عصب یا رگ خونی)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
The recurrent nerve in my leg caused a sharp pain whenever I tried to walk.
هر وقت سعی میکردم راه بروم، عصب بازگشتی پایم درد شدیدی را ایجاد میکرد.
The recurrent nerve in his leg caused a sharp pain whenever he moved.
عصب راجعهی پای او هر بار که حرکت میکرد، باعث درد شدیدی میشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «recurrent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/recurrent