با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Recurrent

rɪˈkɜrːənt rɪˈkʌrənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    مکرر، تکراری، تکرارشونده
    • - Her recurrent nightmares kept her awake at night.
    • - کابوس‌های مکرر شبانه‌اش او را بیدار نگه می‌داشت.
    • - The recurrent sound of waves crashing against the shore was soothing.
    • - صدای تکرارشونده‌ی امواجی که به ساحل برخورد می‌کردند، آرامش‌بخش بود.
  • adjective
    پزشکی عود‌کننده (ویژگی بیماری یا نشانه یا علامتی که پس از دوره‌های فروکش بازمی‌گردد)
    • - The cancer showed signs of being recurrent.
    • - سرطان علائم عودکننده را از خود نشان داد.
    • - The doctor advised him to take precautions due to his history of recurrent sinus infections.
    • - به دلیل سابقه‌ی عفونت‌های عودکننده‌ی سینوسی، پزشک به او توصیه کرد که اقدامات احتیاطی را انجام دهد.
  • adjective
    کالبدشناسی بازگشتی، راجعه (عصب یا رگ خونی)
    • - The recurrent nerve in my leg caused a sharp pain whenever I tried to walk.
    • - هر وقت سعی می‌کردم راه بروم، عصب بازگشتی پایم درد شدیدی را ایجاد می‌کرد.
    • - The recurrent nerve in his leg caused a sharp pain whenever he moved.
    • - عصب راجعه‌ی پای او هر بار که حرکت می‌کرد، باعث درد شدیدی می‌شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد recurrent

  1. adjective repeating
    Synonyms: alternate, chain, continued, cyclical, frequent, habitual, intermittent, isochronal, isochronous, periodic, periodical, recurring, regular, reoccurring, repeated, repetitive, rolling
    Antonyms: halted, infrequent, permanent, prevented, stopped

ارجاع به لغت recurrent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «recurrent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/recurrent

لغات نزدیک recurrent

پیشنهاد بهبود معانی