Permanent

ˈpɜrːmənənt ˈpɜːmənənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more permanent
  • صفت عالی:

    most permanent

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
پایدار، ابدی، ثابت، دائمی، ماندنی، ماندگار، جاودان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- She decided to stay in Shiraz permanently.
- او تصمیم گرفت که در شیراز ماندگار شود.
- the permanent love of God for mankind
- علاقه‌ی جاویدان خداوند نسبت به انسان‌ها
- a permanent resident of the United States
- مقیم دائم در ایالات متحده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد permanent

  1. adjective constant, lasting
    Synonyms: abiding, changeless, continual, diurnal, durable, enduring, everlasting, fixed, forever, forever and a day, for keeps, immutable, imperishable, indestructible, in for the long haul, invariable, long-lasting, perdurable, perduring, perennial, perpetual, persistent, set, set in concrete, set in stone, stable, steadfast, unchanging, unfading
    Antonyms: ephemeral, temporary

ارجاع به لغت permanent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «permanent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/permanent

لغات نزدیک permanent

پیشنهاد بهبود معانی