تداوم، ثبات، دوام، بقا، ماندگاری، پایایی، پایداری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A love affair that was intense but lacked permanence.
رابطهی عاشقانهای که آتشین بود ولی دوام نداشت.
The decision to buy a house was made with the intention of finding stability and permanence in their lives.
تصمیم به خرید خانه به قصد پیدا کردن ثبات و پایداری در زندگیشان گرفته شد.
The permanence of the job offer gave him a sense of security.
ثبات پیشنهاد شغلی به او احساس امنیت میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «permanence» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/permanence