صفت تفضیلی:
more persistentصفت عالی:
most persistentمداوم، مکرّر، پیدرپی، بیوقفه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
a persistent cough
سرفهی مداوم
The persistent rumors about their relationship began to take a toll on their mental health.
شایعات مکرّر راجعبه رابطهی آنها بر سلامت روان آنها تأثیر گذاشت.
مصرّ، سرسخت، سمج (شخص)، مصرّانه، سرسختانه (تلاش و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
You're a persistent man.
تو مرد مصرّی هستی.
a persistent suitor
خواستگار سمج
persistent effort
کوشش سرسختانه
مقاوم (بدون تغییر در عملکرد یا ساختار و غیره)
The fish had persistent gills.
این ماهی آبششهای مقاومی داشت.
The persistent leaf refused to fall from the tree.
برگ مقاوم از درخت نمیافتاد.
ماندگار (در محیط)
Mustard gas is a persistent gas.
گاز خردل گاز ماندگاری است.
the persistent odor of boiled cabbage
بوی ماندار کلم آبپزشده
پزشکی دیرپا (مقاوم در برابر دوا و درمان)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
Despite multiple therapies, her persistent cancer showed no signs of remission.
علیرغم درمانهای متعدد، سرطان دیرپای او هیچ نشانهای از بهبودی را نشان نمیداد.
Persistent viruses can be difficult to treat with traditional medications.
درمان ویروسهای دیرپا با داروهای سنتی دشوار است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «persistent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/persistent