گذشتهی ساده:
steadiedشکل سوم:
steadiedسومشخص مفرد:
steadiesوجه وصفی حال:
steadyingصفت تفضیلی:
steadierصفت عالی:
steadiestپایدار، مداوم، ثابت، یکنواخت، تدریجی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The company has shown steady growth over the past decade.
شرکت درطول دههی گذشته رشد تدریجی داشته است.
She maintained a steady pace while jogging.
او هنگام دویدن سرعتی ثابت را حفظ کرد.
a steady wind
باد بیوقفه
a steady gaze
نگاه خیره
a steady diet
رژیم خوراکی مداوم
a steady speed
سرعت یکنواخت
a steady customer
مشتری همیشگی
steady nerves
اعصاب آرام
The rain was coming down steady.
باران مداوم میبارید.
ثابت، پایدار، آرام، بیحرکت، مستحکم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Keep the camera steady to avoid blurry photos.
دوربین را بیحرکت نگه دارید تا عکسها تار نشوند.
The patient’s condition has held steady since morning.
وضعیت بیمار از صبح تاکنون ثابت مانده است.
hold the ladder steady!
نرده را محکم نگه دار!
Make the table steady!
لقی میز را برطرف کن!
A steady young man.
یک مرد جوان مرتب و منظم.
کنترلشده، آرام، مطمئن، با ثبات، خونسرد، مسلط
You need steady nerves to drive in city traffic.
برای رانندگی در ترافیک شهری به اعصابی مسلط نیاز دارید.
The surgeon’s steady hands ensured the operation went smoothly.
دستهای مطمئن جراح باعث شد عمل جراحی به خوبی انجام شود.
قابل اعتماد، مطمئن، سنجیده، متین
We can count on him because he’s steady and responsible.
میتوانیم روی او حساب کنیم چون مطمئن و مسئولیتپذیر است.
A steady person is valuable in stressful situations.
فردی قابل اعتماد در موقعیتهای پراسترس، ارزشمند است.
ثابت کردن، مهار کردن، آرام کردن، ساکن کردن
The sailor steadied the boat against the waves.
ملوان قایق را در برابر امواج مهار کرد.
I steadied the table while he placed the vase on it.
من میز را ثابت نگه داشتم درحالیکه او گلدان را روی آن گذاشت.
آرام کردن، خونسرد کردن، کنترل کردن، متعادل کردن
A few moments of silence steadied the room after the argument.
چند لحظه سکوت پساز بحث، فضا را آرام کرد.
The therapist helped him steady his emotions.
رواندرمانگر به او کمک کرد تا احساساتش را کنترل کند.
(امریکا - عامیانه) بهطور انحصاری با یک دوست دختر (یا پسر) معاشر بودن
آرام!، مواظب باش!، ملایم!، بیتکان!
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود
آهسته و پیوسته، آرام و مداوم
گذشتهی ساده steady در زبان انگلیسی steadied است.
شکل سوم steady در زبان انگلیسی steadied است.
وجه وصفی حال steady در زبان انگلیسی steadying است.
سومشخص مفرد steady در زبان انگلیسی steadies است.
صفت تفضیلی steady در زبان انگلیسی steadier است.
صفت عالی steady در زبان انگلیسی steadiest است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «steady» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/steady