آیکن بنر

لیست کامل روزها، ماه‌ها و فصل‌ها به انگلیسی (۱۰ شهریور تا ۸ مهر معادل سپتامبر)

روز، ماه‌ و فصل انگلیسی (۱۰ شهریور تا ۸ مهر= سپتامبر)

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Steady

ˈstedi ˈstedi

گذشته‌ی ساده:

steadied

شکل سوم:

steadied

سوم‌شخص مفرد:

steadies

وجه وصفی حال:

steadying

صفت تفضیلی:

steadier

صفت عالی:

steadiest

معنی steady | جمله با steady

adjective B2

پایدار، مداوم، ثابت، یکنواخت، تدریجی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

The company has shown steady growth over the past decade.

شرکت درطول دهه‌ی گذشته رشد تدریجی داشته است.

She maintained a steady pace while jogging.

او هنگام دویدن سرعتی ثابت را حفظ کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a steady wind

باد بی‌وقفه

a steady gaze

نگاه خیره

a steady diet

رژیم خوراکی مداوم

a steady speed

سرعت یکنواخت

a steady customer

مشتری همیشگی

steady nerves

اعصاب آرام

The rain was coming down steady.

باران مداوم می‌بارید.

adjective B2

ثابت، پایدار، آرام، بی‌حرکت، مستحکم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Keep the camera steady to avoid blurry photos.

دوربین را بی‌حرکت نگه دارید تا عکس‌ها تار نشوند.

The patient’s condition has held steady since morning.

وضعیت بیمار از صبح تاکنون ثابت مانده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

hold the ladder steady!

نرده را محکم نگه دار!

Make the table steady!

لقی میز را برطرف کن!

A steady young man.

یک مرد جوان مرتب و منظم.

adjective B2

کنترل‌شده، آرام، مطمئن، با ثبات، خون‌سرد، مسلط

You need steady nerves to drive in city traffic.

برای رانندگی در ترافیک شهری به اعصابی مسلط نیاز دارید.

The surgeon’s steady hands ensured the operation went smoothly.

دست‌های مطمئن جراح باعث شد عمل جراحی به خوبی انجام شود.

adjective

قابل اعتماد، مطمئن، سنجیده، متین

We can count on him because he’s steady and responsible.

می‌توانیم روی او حساب کنیم چون مطمئن و مسئولیت‌پذیر است.

A steady person is valuable in stressful situations.

فردی قابل اعتماد در موقعیت‌های پراسترس، ارزشمند است.

verb - transitive

ثابت کردن، مهار کردن، آرام کردن، ساکن کردن

The sailor steadied the boat against the waves.

ملوان قایق را در برابر امواج مهار کرد.

I steadied the table while he placed the vase on it.

من میز را ثابت نگه داشتم درحالی‌که او گلدان را روی آن گذاشت.

verb - transitive

آرام کردن، خون‌سرد کردن، کنترل کردن، متعادل کردن

A few moments of silence steadied the room after the argument.

چند لحظه سکوت پس‌از بحث، فضا را آرام کرد.

The therapist helped him steady his emotions.

روان‌درمانگر به او کمک کرد تا احساساتش را کنترل کند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد steady

  1. adjective stable, fixed
    Synonyms:
    Antonyms:

Collocations

steady income

درآمد ثابت

steady job

شغل ثابت

steady growth

رشد پیوسته، رشد یکنواخت

Idioms

go steady

(امریکا - عامیانه) به‌طور انحصاری با یک دوست دختر (یا پسر) معاشر بودن

steady does it!

آرام!، مواظب باش!، ملایم!، بی‌تکان!

slow and steady wins the race

رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود

slow and steady

آهسته و پیوسته، آرام و مداوم

سوال‌های رایج steady

گذشته‌ی ساده steady چی میشه؟

گذشته‌ی ساده steady در زبان انگلیسی steadied است.

شکل سوم steady چی میشه؟

شکل سوم steady در زبان انگلیسی steadied است.

وجه وصفی حال steady چی میشه؟

وجه وصفی حال steady در زبان انگلیسی steadying است.

سوم‌شخص مفرد steady چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد steady در زبان انگلیسی steadies است.

صفت تفضیلی steady چی میشه؟

صفت تفضیلی steady در زبان انگلیسی steadier است.

صفت عالی steady چی میشه؟

صفت عالی steady در زبان انگلیسی steadiest است.

ارجاع به لغت steady

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «steady» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/steady

لغات نزدیک steady

پیشنهاد بهبود معانی