گذشتهی ساده:
steadiedشکل سوم:
steadiedسومشخص مفرد:
steadiesوجه وصفی حال:
steadyingصفت تفضیلی:
steadierصفت عالی:
steadiestیکنواخت، محکم، پرپشت، استوار، ثابت، پیدرپی، مداوم
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Make the table steady!
لقی میز را برطرف کن!
a steady wind
باد بیوقفه
a steady gaze
نگاه خیره
a steady diet
رژیم خوراکی مداوم
a steady speed
سرعت یکنواخت
a steady customer
مشتری همیشگی
hold the ladder steady!
نرده را محکم نگه دار!
steady nerves
اعصاب آرام
A steady young man.
یک مرد جوان مرتب و منظم.
The rain was coming down steady.
باران مداوم میبارید.
ساکن شدن
(امریکا - عامیانه) بهطور انحصاری با یک دوست دختر (یا پسر) معاشر بودن
آرام!، مواظب باش!، ملایم!، بیتکان!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «steady» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/steady