آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ مرداد ۱۴۰۴

    Steady

    ˈstedi ˈstedi

    گذشته‌ی ساده:

    steadied

    شکل سوم:

    steadied

    سوم‌شخص مفرد:

    steadies

    وجه وصفی حال:

    steadying

    صفت تفضیلی:

    steadier

    صفت عالی:

    steadiest

    معنی steady | جمله با steady

    adjective B2

    پایدار، مداوم، ثابت، یکنواخت، تدریجی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    The company has shown steady growth over the past decade.

    شرکت درطول دهه‌ی گذشته رشد تدریجی داشته است.

    She maintained a steady pace while jogging.

    او هنگام دویدن سرعتی ثابت را حفظ کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a steady wind

    باد بی‌وقفه

    a steady gaze

    نگاه خیره

    a steady diet

    رژیم خوراکی مداوم

    a steady speed

    سرعت یکنواخت

    a steady customer

    مشتری همیشگی

    steady nerves

    اعصاب آرام

    The rain was coming down steady.

    باران مداوم می‌بارید.

    adjective B2

    ثابت، پایدار، آرام، بی‌حرکت، مستحکم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    Keep the camera steady to avoid blurry photos.

    دوربین را بی‌حرکت نگه دارید تا عکس‌ها تار نشوند.

    The patient’s condition has held steady since morning.

    وضعیت بیمار از صبح تاکنون ثابت مانده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    hold the ladder steady!

    نرده را محکم نگه دار!

    Make the table steady!

    لقی میز را برطرف کن!

    A steady young man.

    یک مرد جوان مرتب و منظم.

    adjective B2

    کنترل‌شده، آرام، مطمئن، با ثبات، خون‌سرد، مسلط

    You need steady nerves to drive in city traffic.

    برای رانندگی در ترافیک شهری به اعصابی مسلط نیاز دارید.

    The surgeon’s steady hands ensured the operation went smoothly.

    دست‌های مطمئن جراح باعث شد عمل جراحی به خوبی انجام شود.

    adjective

    قابل اعتماد، مطمئن، سنجیده، متین

    We can count on him because he’s steady and responsible.

    می‌توانیم روی او حساب کنیم چون مطمئن و مسئولیت‌پذیر است.

    A steady person is valuable in stressful situations.

    فردی قابل اعتماد در موقعیت‌های پراسترس، ارزشمند است.

    verb - transitive

    ثابت کردن، مهار کردن، آرام کردن، ساکن کردن

    The sailor steadied the boat against the waves.

    ملوان قایق را در برابر امواج مهار کرد.

    I steadied the table while he placed the vase on it.

    من میز را ثابت نگه داشتم درحالی‌که او گلدان را روی آن گذاشت.

    verb - transitive

    آرام کردن، خون‌سرد کردن، کنترل کردن، متعادل کردن

    A few moments of silence steadied the room after the argument.

    چند لحظه سکوت پس‌از بحث، فضا را آرام کرد.

    The therapist helped him steady his emotions.

    روان‌درمانگر به او کمک کرد تا احساساتش را کنترل کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد steady

    1. adjective stable, fixed
      Synonyms:
      fixed constant durable firm reliable safe solid certain regular steady-going substantial sure unchanging uniform unwavering abiding changeless enduring even immovable never-failing patterned set steadfast unalterable unchangeable unfluctuating unquestioning unshaken unvarying brick-wall set in stone solid as a rock stabile
      Antonyms:
      unstable unsteady weak unfixed wobbly
    1. adjective continuing
      Synonyms:
      continuous constant regular consistent uninterrupted persistent stable ceaseless eternal incessant unremitting unwavering unbroken nonstop never-ending uniform even habitual faithful unvarying equable confirmed rhythmic unfaltering steady-going stabile
      Antonyms:
      intermittent discontinuous broken
    1. adjective balanced, faithful in mind
      Synonyms:
      loyal dependable reliable staunch steadfast resolute constant unwavering allegiant fast ardent poised cool calm equable composed sedate imperturbable levelheaded sensible serene staid reserved sober unswerving wholehearted intense single-minded serious-minded settled liege
      Antonyms:
      unfaithful untrustworthy imbalanced

    Collocations

    steady income

    درآمد ثابت

    steady job

    شغل ثابت

    steady growth

    رشد پیوسته، رشد یکنواخت

    Idioms

    go steady

    (امریکا - عامیانه) به‌طور انحصاری با یک دوست دختر (یا پسر) معاشر بودن

    steady does it!

    آرام!، مواظب باش!، ملایم!، بی‌تکان!

    slow and steady wins the race

    رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود

    slow and steady

    آهسته و پیوسته، آرام و مداوم

    سوال‌های رایج steady

    گذشته‌ی ساده steady چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده steady در زبان انگلیسی steadied است.

    شکل سوم steady چی میشه؟

    شکل سوم steady در زبان انگلیسی steadied است.

    وجه وصفی حال steady چی میشه؟

    وجه وصفی حال steady در زبان انگلیسی steadying است.

    سوم‌شخص مفرد steady چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد steady در زبان انگلیسی steadies است.

    صفت تفضیلی steady چی میشه؟

    صفت تفضیلی steady در زبان انگلیسی steadier است.

    صفت عالی steady چی میشه؟

    صفت عالی steady در زبان انگلیسی steadiest است.

    ارجاع به لغت steady

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «steady» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/steady

    لغات نزدیک steady

    • - steadily
    • - steading
    • - steady
    • - steady does it!
    • - steady growth
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.