فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sedate

sɪˈdeɪt sɪˈdeɪt

گذشته‌ی ساده:

sedated

شکل سوم:

sedated

سوم‌شخص مفرد:

sedates

وجه وصفی حال:

sedating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

آرام، ملایم، متین، موقر، تسکین‌دهنده

a sedate young woman

یک زن جوان متین

His sedate demeanor reassured everyone during the tense meeting.

رفتار آرام او در این جلسه‌ی پرتنش به همه اطمینان داد.

verb - transitive

آرام‌بخش زدن، داروی مسکن دادن، داروی خواب‌آور دادن، آرام کردن (با دارو)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The nurse had to sedate the child to perform the necessary tests.

پرستار مجبور شد به کودک آرام‌بخش بزند تا آزمایشات لازم را انجام دهد.

They decided to sedate the horse for a smoother transportation process.

آن‌ها تصمیم گرفتند به اسب داروی خواب‌آور بدهند تا روند حمل‌ونقل راحت‌تری داشته باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sedate

  1. adjective calm, collected
    Synonyms:
    cool quiet steady composed serene placid tranquil sober grave serious deliberate dignified decorous proper unflappable unruffled imperturbable dispassionate collected laid-back staid solemn earnest demure seemly somber cold sober no-nonsense cool as cucumber
    Antonyms:
    excited agitated upset excitable lively

ارجاع به لغت sedate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sedate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sedate

لغات نزدیک sedate

پیشنهاد بهبود معانی