صفت تفضیلی:
more solemnصفت عالی:
most solemnرسمی، موقر، جدی، گرفته، سنگین
The room fell silent as the speaker took a solemn tone.
وقتی سخنران با لحنی جدی صحبت کرد، اتاق ساکت شد.
She wore a solemn expression during the memorial service.
او در مراسم یادبود چهرهای گرفته داشت.
The solemn atmosphere in the courtroom was palpable.
جو سنگین در دادگاه قابل لمس بود.
He took a solemn oath on the Bible.
از صمیم قلب به انجیل قسم خورد.
to grow solemn
حالت جدی به خود گرفتن
a solemn writ
حکم رسمی دادگاه
خالصانه، صمیمانه، جدی، باصداقت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The witness gave a solemn oath to tell the truth.
شاهد، سوگندی خالصانه خورد که حقیقت را بگوید.
It was a solemn promise, made with deep sincerity.
این، قولی جدی بود که با صمیمیت عمیق داده شد.
a solemn promise
قول صمیمانه
باشکوه، باعظمت، باابهت، روحانگیز
The cathedral’s solemn architecture left visitors in awe.
معماری باعظمت کلیسا، بازدیدکنندگان را شگفتزده کرد.
The solemn grandeur of the vast desert at sunset was mesmerizing.
عظمت باشکوه کویر گسترده در غروب آفتاب، چشمنواز بود.
these solemn scenes
این مناظر پرشکوه
at this solemn moment
در این لحظهی خطیر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «solemn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/solemn