امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Imposing

ɪmˈpoʊzɪŋ ɪmˈpəʊzɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    imposed
  • شکل سوم:

    imposed
  • سوم‌شخص مفرد:

    imposes

معنی و نمونه‌جمله

adjective
تحمیل‌کننده، باابهت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- an imposing building
- بنای باشکوه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imposing

  1. adjective impressive
    Synonyms:
    august big commanding dignified effective exciting grand grandiose imperial magnificent majestic massive mega mind-blowing monumental moving noble ominous one for the book overblown overwhelming pretentious regal royal something else something to write home about stately stirring striking towering
    Antonyms:
    common modest ordinary poor subordinate trivial unimportant unimposing unimpressive

ارجاع به لغت imposing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imposing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imposing

لغات نزدیک imposing

پیشنهاد بهبود معانی