Imperial

ɪmˈpɪriəl ɪmˈpɪəriəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more imperial
  • صفت عالی:

    most imperial

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
شاهنشاهی، پادشاهی، امپراتوری، با عظمت، (مجازاً) عالی، باشکوه، مجلل، همایون، همایونی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the imperial palace
- کاخ شاهنشاهی
- the imperial army
- ارتش امپراتوری
- He spoke in an imperial tone.
- با لحنی آمرانه حرف می‌زد.
- with imperial generosity
- با سخاوتی شاهانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imperial

  1. adjective concerning an emperor or empress
    Synonyms:
    supreme sovereign dynastic august imperatorial hegemonic
  1. adjective suited to the dignity of an emperor
    Synonyms:
    royal regal majestic stately magnificent kingly sovereign lordly august magisterial purple domineering
  1. noun A small tufted beard worn by Emperor Napoleon III
    Synonyms:
    imperial beard

ارجاع به لغت imperial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imperial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/imperial

لغات نزدیک imperial

پیشنهاد بهبود معانی