با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sovereign

ˈsɑːvrən ˈsɒvrɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sovereigns
  • صفت تفضیلی:

    more sovereign
  • صفت عالی:

    most sovereign

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable
( sovran =) پادشاه، شهریار، لیره زر، با اقتدار، دارای قدرت عالیه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The sovereign virtue of a good judge is brevity.
- بزرگ‌ترین حسن یک قاضی خوب ایجاز است.
- to promote the sovereign good of the community
- برای پیشبرد مصالح عالی جامعه
- He holds sovereign power in the country.
- او در کشور قدر قدرت است.
- For them the sovereign's word were like law.
- در نظر آن‌ها حرف پادشاه مثل قانون بود.
- a sovereign personality
- شخصیت خود استوار
- a sovereign state
- کشور مستقل
- sovereign equality
- برابری مطلق
- a sovereign right
- حق مطلق
- a sovereign remedy
- یک درمان قطعی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sovereign

  1. adjective dominant, effective
    Synonyms: absolute, ascendant, autonomous, chief, commanding, directing, effectual, efficacious, excellent, guiding, highest, imperial, independent, lofty, majestic, monarchal, monarchial, overbearing, paramount, predominant, predominate, preponderant, prevalent, principal, regal, regnant, reigning, royal, ruling, self-governed, supreme, unlimited
    Antonyms: inferior, submissive, subservient
  2. noun supreme ruler
    Synonyms: autocrat, chief, czar, emperor, empress, king, leader, majesty, monarch, potentate, prince, princess, queen, ruler
    Antonyms: servant

ارجاع به لغت sovereign

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sovereign» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sovereign

لغات نزدیک sovereign

پیشنهاد بهبود معانی