فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Prince

prɪns prɪns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    princes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    شاهزاده، ولیعهد، فرمانروا
    • - the Prince of Monaco
    • - شاهزاده‌ی موناکو
    • - a merchant prince
    • - ملک التجار
    • - the prince of thieves
    • - سردسته‌ی دزدان
    • - well done! you're a gem, a prince!
    • - آفرین! تو جواهری، تو شاهزاده‌ای!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد prince

  1. noun
    Synonyms: monarch, royalty, sovereign, ruler, potentate, archduke, emeer, emir, nobleman, raja, rajah

ارجاع به لغت prince

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prince» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prince

لغات نزدیک prince

پیشنهاد بهبود معانی