امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rigged

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
ساختگی، تقلبی، دست‌کاری شده، مجهز‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rigged

  1. verb Manipulate in a fraudulent manner
    Synonyms:
    outfitted geared furnished manipulated equipped set arranged trucked tricked tampered tackled supplied fitted accoutered fixed dressed costumed appointed clothed cheated
  1. adjective Fitted or equipped with necessary rigging (sails and shrouds and stays etc)
    Antonyms:
    unrigged
  1. adjective
    Synonyms:
    gaff-rigged lateen-rigged

ارجاع به لغت rigged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rigged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rigged

لغات نزدیک rigged

پیشنهاد بهبود معانی