Fitted

ˈfɪtɪd ˈfɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    fits
  • وجه وصفی حال:

    fitting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
جور شده (با)، هم‌اندازه شده (با)، (لباس) پرو شده، اندازه، جور، قالب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a fitted coat
- کت پرو شده (کوتاه یا بلند شده)
- a fitted mattress sheet
- ملافه‌ی کش‌دار برای تشک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fitted

  1. adjective appropriate, right
    Synonyms: adapted, conformable, cut out for, equipped, matched, proper, qualified, suitable, suited, tailor-made
    Antonyms: inappropriate, incorrect, unfit, unprepared, unqualified, wrong
  2. adjective equipped
    Synonyms: accoutered, appointed, armed, furnished, implemented, outfitted, provided, rigged out, set up, supplied
    Antonyms: ill-equipped, lacking, needing, unfitted, unprepared

لغات هم‌خانواده fitted

ارجاع به لغت fitted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fitted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fitted

لغات نزدیک fitted

پیشنهاد بهبود معانی