امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fitness

ˈfɪtnəs ˈfɪtnəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fitnesses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1
تندرستی، سلامتی، سلامت جسمانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- physical fitness
- سلامتی جسمی
- Nutrition plays a crucial role in achieving optimal fitness.
- تغذیه نقش مهمی در دستیابی به تندرستی مطلوب دارد.
noun uncountable
تناسب‌اندام
- Her dedication to fitness has transformed her life.
- تعهد او به تناسب‌اندام زندگی او را متحول کرده است.
- Regular exercise is essential for maintaining good fitness.
- ورزش منظم برای حفظ تناسب‌اندام ضروری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fitness

  1. noun good condition
    Synonyms:
    fettle good health health kilter repair robustness shape strength trim vigor
    Antonyms:
    poor health
  1. noun appropriateness
    Synonyms:
    accommodation accordance adaptation adequacy admissibility agreeableness applicability appositeness aptitude aptness assimilation auspiciousness compatibility competence concurrency congeniality congruousness consistency consonance convenience correspondence decency decorum eligibility expediency harmony keeping order patness pertinence preparedness propriety qualification readiness relevancy rightness seasonableness seemliness suitability timeliness
    Antonyms:
    inappropriateness unsuitability

لغات هم‌خانواده fitness

  • verb - intransitive
    fit

ارجاع به لغت fitness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fitness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fitness

لغات نزدیک fitness

پیشنهاد بهبود معانی