امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Consistency

kənˈsɪstnsi kənˈsɪstnsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    consistencies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
(کار، رفتار، استدلال) ثبات، دوام، تداوم، استقامت، پایداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- His arguments lacked consistency.
- بحث‌های او پیوستگی منطقی نداشت.
noun
انسجام، استحکام، یکدستی، یکپارچگی، همسازی، سازگاری
- the need for consistency and continuity in government policy
- نیاز به هماهنگی و تداوم در سیاست دولت
noun
(مایعات) غلظت، قوام، سفتی
- Boil the grape juice to the consistency of syrup.
- آب انگور را آن‌قدر بجوشانید تا به غلظت شیره برسد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد consistency

  1. noun thickness
    Synonyms:
    bendability bendableness compactness density elasticity fabric firmness flexibility frangibility hardness limberness moldability organization plasticity pliability softness solidity suppleness texture viscidity viscosity viscousness
  1. noun constancy, regularity
    Synonyms:
    accord agreement apposition appropriateness aptness coherence cohesion compatibility concord concurrence conformability congruity consonance correspondence evenness fitness harmony homogeneity invariability likeness proportion similarity stability steadfastness steadiness suitability symmetry uniformity union unity
    Antonyms:
    erraticism incongruity inconsistency inconstancy irregularity variation

ارجاع به لغت consistency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «consistency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/consistency

لغات نزدیک consistency

پیشنهاد بهبود معانی