شکل جمع:
constanciesتداوم، ثبات، پایداری، استمرار، پابرجایی، بلاتغییر بودن، پایایی
Peyman's constancy of will allowed him to overcome numerous obstacles.
استواری ارادهی پیمان به او اجازه داد تا بر موانع متعددی غلبه کند.
The artist's constancy in practice led to remarkable improvements.
استمرار عمل هنرمند به پیشرفتهای قابلتوجهی منجر شد.
The constancy of seasons influences agricultural practices worldwide.
پایداری فصول بر شیوههای کشاورزی در سراسر جهان تأثیر میگذارد.
وفاداری، پایمردی، ثباتقدم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her constancy in friendship never wavered, even in tough times!
پایمردی او در رفاقت هرگز متزلزل نشد، حتی در شرایط سخت!
The dog's constancy made him a beloved companion.
وفاداری سگ او را به همدم محبوبی تبدیل کرده بود.
He really valued the constancy of his partner throughout all the years.
او برای پایداری شریک زندگی خود در طی تمام این سالها ارزش بسیاری قائل بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «constancy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/constancy