Adherence

ədˈhɪrns ədˈhɪərəns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal
تبعیت، پیروی، اقتدا، رعایت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- his adherence to religion
- پیروی او از مذهب
- The strict adherence to rules is necessary for a well-functioning society.
- رعایت دقیق قوانین برای جامعه‌ای خوب ضروری است.
noun uncountable
وفاداری، پایبندی، هواداری، هواخواهی، دنباله‌روی، چسبندگی، چسبش، الصاق
- His lack of adherence to company policies led to his termination from the job.
- عدم پایبندی او به سیاست‌های شرکت منجر به پایان کار او شد.
- the adherence of paint to wood
- چسبندگی رنگ به چوب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد adherence

  1. noun the close physical union of two objects
    Synonyms:
    attachment adhesion bond cohesion loyalty fidelity faithfulness devotion constancy obedience adhesiveness

ارجاع به لغت adherence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «adherence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/adherence

لغات نزدیک adherence

پیشنهاد بهبود معانی