شکل جمع:
fidelitiesوفاداری، پایبندی، صداقت، راستی، وفا
a dog's fidelity to its master
وفاداری سگ به صاحبش
She valued fidelity above all else in her relationships.
او برای پایبندی بیش از هر چیز در روابط خود ارزش قائل بود.
وضوح، قرابت عملکردی، نزدیکی (به نسخهی اصلی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The artist's fidelity to the original painting was remarkable.
قرابت عملکردی هنرمند به نقاشی اصلی قابل توجه بود.
High fidelity audio equipment enhances the listening experience.
تجهیزات صوتی با وضوح بالا، تجربهی شنیداری را افزایش میدهند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fidelity» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fidelity