آخرین به‌روزرسانی:

Fealty

ˈfiːəlti ˈfiːəlti

شکل جمع:

fealties

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

قدیمی بیعت، وفاداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The knights swore fealty to their king, pledging loyalty and obedience.

شوالیه‌ها به پادشاه خود سوگند بیعت می‌خورند و قول وفاداری و اطاعت می‌دهند.

Her unwavering fealty to the cause inspired everyone around her.

وفاداری تزلزل‌ناپذیر او به هدف، الهام‌بخش همه‌ی اطرافیانش بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fealty

  1. noun faithfulness or devotion to a person, a cause, obligations, or duties
    Synonyms:
    loyalty devotion faithfulness fidelity allegiance duty obligation constancy steadfastness homage
  1. noun allegiance.
    Synonyms:
    fidelity

ارجاع به لغت fealty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fealty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fealty

لغات نزدیک fealty

پیشنهاد بهبود معانی