شکل جمع:
dutiesگماشت، وظیفه، تکلیف، فرض، کار، خدمت، مأموریت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Her daily duties also included cooking.
کارهای روزانهی او شامل پختوپز هم میشد.
They are duty-bound to help their fellow tribe members.
آنان موظفند به همقبیلههای خود کمک کنند.
a child's duties toward his/her parents
وظایف فرزند نسبت به والدین
the duties of a good teacher
وظایف یک معلم خوب
a sense of duty
حس وظیفهشناسی
overseas duty
مأموریت خارج از کشور
duty cycle
چرخهی کار، چرخهی کارایی
duty factor
ضریب کارایی
A wooden box did duty for a chair.
از یک جعبهی چوبی به عنوان صندلی استفاده میشد.
This crop's duty of water is five acre-inches.
آبخور این محصول عبارت است از: پنج اینچ در هر ایکر.
He felt that he had acted in line of duty.
او احساس میکرد که به وظایف خود عمل کرده است.
That nurse gets off duty after five P.M.
آن پرستار ساعت پنج بعد از ظهر کارش تمام میشود.
He is off duty today.
او امروز کار نمیکند.
That accident happened when I was on duty.
آن تصادف هنگامی که من سر کار بودم روی داد.
Who is on duty today?
امروز کی سر کار است (نوبت کار کیست)؟
موظف، در محذور، به لحاظ اخلاقی موظف
(کشاورزی - مقدار آب لازم برای کشت هر محصول در یک ایکر acre) آبشخور، آبخور
فارغ از کار، مرخص
سر کار، مشغول به خدمت
به جای دیگری کار کردن، به جای چیز دیگری به کار خوردن
طبق وظایف محوله، حین انجام وظیفه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «duty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/duty