آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۲

    Duty

    ˈduːt̬i ˈdjuːti

    شکل جمع:

    duties

    معنی duty | جمله با duty

    noun countable uncountable B1

    گماشت، وظیفه، تکلیف، فرض، کار، خدمت، مأموریت

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Her daily duties also included cooking.

    کارهای روزانه‌ی او شامل پخت‌و‌پز هم می‌شد.

    They are duty-bound to help their fellow tribe members.

    آنان موظفند به هم‌قبیله‌های خود کمک کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a child's duties toward his/her parents

    وظایف فرزند نسبت به والدین

    the duties of a good teacher

    وظایف یک معلم خوب

    a sense of duty

    حس وظیفه‌شناسی

    overseas duty

    مأموریت خارج از کشور

    duty cycle

    چرخه‌ی کار، چرخه‌ی کارایی

    duty factor

    ضریب کارایی

    A wooden box did duty for a chair.

    از یک جعبه‌ی چوبی به عنوان صندلی استفاده می‌شد.

    This crop's duty of water is five acre-inches.

    آبخور این محصول عبارت ‌است‌ از: پنج اینچ در هر ایکر.

    He felt that he had acted in line of duty.

    او احساس می‌کرد که به وظایف خود عمل کرده است.

    That nurse gets off duty after five P.M.

    آن پرستار ساعت پنج بعد از ظهر کارش تمام می‌شود.

    He is off duty today.

    او امروز کار نمی‌کند.

    That accident happened when I was on duty.

    آن تصادف هنگامی که من سر کار بودم روی داد.

    Who is on duty today?

    امروز کی سر کار است (نوبت کار کیست)؟

    noun plural

    عوارض گمرکی، عوارض

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    customs duties

    عوارض گمرکی

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد duty

    1. noun responsibility, assignment
      Synonyms:
      job work task business assignment obligation charge function role commitment undertaking trust service need calling occupation station commission contract engagement province onus load burden weight chore ought to mission devoir must committal string hook pains office taking care of business minding the store trouble millstone dues part
      Antonyms:
      irresponsibility disregard
    1. noun tax on foreign goods
      Synonyms:
      tax tariff customs toll levy rate impost excise due revenue assessment
    1. noun moral obligation
      Synonyms:
      accountability liability burden charge allegiance loyalty honesty integrity conscience devoir obedience pledge faithfulness respect reverence accountableness answerability amenability call of duty good faith deference
      Antonyms:
      faithlessness treachery inconstancy

    Collocations

    duty-bound

    موظف، در محذور، به لحاظ اخلاقی موظف

    duty of water

    (کشاورزی - مقدار آب لازم برای کشت هر محصول در یک ایکر acre) آبشخور، آبخور

    off duty

    فارغ از کار، مرخص

    on duty

    سر کار، مشغول به خدمت

    Idioms

    do duty for

    به جای دیگری کار کردن، به جای چیز دیگری به کار خوردن

    in the line of duty

    طبق وظایف محوله، حین انجام وظیفه

    سوال‌های رایج duty

    شکل جمع duty چی میشه؟

    شکل جمع duty در زبان انگلیسی duties است.

    ارجاع به لغت duty

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «duty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/duty

    لغات نزدیک duty

    • - dutiful
    • - dutifully
    • - duty
    • - duty cycle
    • - duty of water
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلتان غذا قلیان قورت غوره غیظ فائض فطرت فراق فصیح فضول التزام فهرست قانون‌گذار قانون گذاری کردن
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.