امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Role

roʊl rəʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    roles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
(نمایش و فیلم و غیره) نقش، رل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- In this play, Akbar plays the role of a beggar.
- اکبر در این نمایش نقش یک گدا را بازی می‌کند.
noun countable
کار، وظیفه، سهم
- the government's role in creating jobs
- نقش دولت در ایجاد کار
- Did he too have a role in this crime?
- آیا او هم در این جنایت دست داشت؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد role

  1. noun impersonation of a character
    Synonyms:
    act acting appearance aspect bit character clothing execution extra guise hero ingenue lead look part performance personification piece player portrayal presentation representation seeming semblance show star stint super title walk-on
  1. noun duty, function
    Synonyms:
    act bit business capacity execution game guise job office part piece pose position post posture province stint task what one is into

ارجاع به لغت role

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «role» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/role

لغات نزدیک role

پیشنهاد بهبود معانی