Role

roʊl rəʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    roles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
(نمایش و فیلم و غیره) نقش، رل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- In this play, Akbar plays the role of a beggar.
- اکبر در این نمایش نقش یک گدا را بازی می‌کند.
noun countable
کار، وظیفه، سهم
- the government's role in creating jobs
- نقش دولت در ایجاد کار
- Did he too have a role in this crime?
- آیا او هم در این جنایت دست داشت؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد role

  1. noun impersonation of a character
    Synonyms: act, acting, appearance, aspect, bit, character, clothing, execution, extra, guise, hero, ingenue, lead, look, part, performance, personification, piece, player, portrayal, presentation, representation, seeming, semblance, show, star, stint, super, title, walk-on
  2. noun duty, function
    Synonyms: act, bit, business, capacity, execution, game, guise, job, office, part, piece, pose, position, post, posture, province, stint, task, what one is into

ارجاع به لغت role

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «role» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/role

لغات نزدیک role

پیشنهاد بهبود معانی