گذشتهی ساده:
jobbedشکل سوم:
jobbedسومشخص مفرد:
jobsوجه وصفی حال:
jobbingشکل جمع:
jobsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
شغل تماموقت، کار تماموقت
1- حین انجام کار
کار را انجام دادن، بهدرد خوردن، (برای انجام کار) کافی بودن
کار یا چیز بد یا ناخوشآیند را تا میشود خوب انجام دادن
سرگرم یا درگیر در عمل یا شغل به خصوصی
شغل رضایتبخش/شغل ارضاکننده
شغل پیدا کردن
به عنوان ... کار کردن، شغل ... داشتن
شغل پرقدرت / شغل رده بالا
درخواست کار دادن
شغل پردرآمد، شغل پرسود
پیشنهاد کار دادن به کسی
شغل دائمی
شغل رضایتبخش (از نظر روحی/معنوی)
شغل ثابت
شغل رده بالا، مقام عالی
از دست دادن شغل (بیکاریها - جمع)
شغل بیسرانجام، شغلی که آیندهای ندارد
شغل پر زحمت، شغل طاقت فرسا، شغل سخت
شغلی پیدا کردن، استخدام شدن
به راحتی و بدون دردسر شغلی پیدا کردن
جنبه های شغل
مطابق شرح شغل بودن / با شرح وظایف همخوانی داشتن
کار نیمهوقت مشترک داشتن، تقسیم کردن یک شغل تماموقت (بین دو نفر)
شغل پارهوقت، کار پارهوقت
مصاحبهی شغلی، مصاحبهی کاری
امنیت شغلی
عنوان شغلی
رضایت شغلی (نگرش فرد نسبت به شغل خود که میزان خشنودی وی از موقعیت شغلی، درآمد، محیط کار و علاقهمندی به آن کار را نشان میدهد)
فرصت شغلی
بانک اطلاعاتی مشاغل (حاوی فهرست و جزئیات مشاغل موجود که توسط یک مؤسسهی کاریابی یا یک شرکت بزرگ تهیه شده و در اختیار کارجویان و مدیران منابع انسانی قرار میگیرد.)
شرح موقعیت شغلی، شرح وظایف شغلی
پیشنهاد کاری، پیشنهاد شغلی
اشتغالزایی، ایجاد اشتغال، ایجاد فرصتهای شغلی
از دست دادن شغل، از دست دادن کار
ارتقای شغلی، ارتقای کاری
do (or make) a good (or bad) job
خوب (یا بد) کار کردن
(انگلیس) خوششانسی، کار خدا
کلاه سر کسی گذاشتن، به کسی حقه زدن
give someone (or something) up as a bad job
از کسی (یا چیزی) نومید شدن یا دل کندن
درست آن چیزی است که لازم بود
کاری که فعلاً در دست است، کار فعلی، کار در پیش
صبر ایوب، بردباری بسیار، تابآوری فراوان
2- (عامیانه) دارای دقت در کار، دقیق، هوشیار، زبل 3- در محل کار (یا کارگاه)
(آمریکا- عامیانه) کمکاری کردن، تعلل کردن
نامزد بعدی این شغل
آفرین، کارت عالی بود، باریکلا (برای تشکر و قدردانی از کسی که کارش را بهخوبی انجام داده است)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «job» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/job