فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Chore

tʃɔːr tʃɔː

شکل جمع:

chores

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

کار مشکل، کار سخت، کار طاقت‌فرسا

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

Learning should be a pleasure rather than a chore.

آموختن باید لذت‌بخش باشد نه کاری طاقت‌فرسا.

Cleaning the bathroom is such a chore.

نظافت حمام کاری سخت است.

noun countable

کار عادی و روزمره، کار یومیه، کار خانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Farm chores keep him busy every day up until seven p.m.

کارهای روزمره‌ی مزرعه هر روز تا ساعت هفت شب او را مشغول می‌دارد.

Cleaning the dishes after dinner is such a tedious chore.

تمیز کردن ظروف بعداز شام کاری عادی و روزمره است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chore

  1. noun task
    Synonyms:
    job duty assignment effort routine errand burden stint workout grind housework trial tribulation devoir scutwork KP

ارجاع به لغت chore

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chore» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chore

لغات نزدیک chore

پیشنهاد بهبود معانی