با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Chore

tʃɔːr tʃɔː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    chores

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    کارهای عادی و روزمره، کار مشکل، کار سخت و طاقت‌فرسا
    • - Farm chores keep him busy every day up until seven p.m.
    • - کارهای روزمره مزرعه هر روز تا ساعت هفت شب او را مشغول می‌دارد.
    • - Learning should be a pleasure rather than a chore.
    • - آموختن باید لذت‌بخش باشد نه طاقت‌فرسا.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد chore

  1. noun task
    Synonyms: assignment, burden, devoir, duty, effort, errand, grind, housework, job, KP, routine, scutwork, stint, trial, tribulation, workout

ارجاع به لغت chore

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chore» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chore

لغات نزدیک chore

پیشنهاد بهبود معانی