شکل جمع:
effortsتقلا، تلاش، کوشش، سعی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We must reward their efforts.
ما بایستی به کوششهای آنان پاداش بدهیم.
to make an effort
کوشیدن، سعی کردن
the doctors' effort to save the patient
تلاش پزشکان برای نجات بیمار
The picture he painted was a rather amateurish effort.
تصویری که او کشید کار ناشیانهای بود.
The patient spoke with effort.
بیمار به سختی حرف میزد.
It was an effort to get up early.
زود بیدار شدن مشکل بود.
قدرت اراده، کوشایی اراده
ارزش جد و جهد را داشتن، به کوشش ارزیدن
چالش (برای بردن) جنگ
مشکل بودن، مستلزم کوشش بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «effort» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/effort