گذشتهی ساده:
crackedشکل سوم:
crackedسومشخص مفرد:
cracksوجه وصفی حال:
crackingشکل جمع:
cracksشکستن، شکافتن، جدا شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
در هم شکستن، در هم کوبیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He cracked all opposition.
هرگونه مخالفتی را در هم کوبید.
(با ضربه ی ناگهان و تند) زدن، (ناگهان) کوفتن
Be quiet or else I'll crack you on the head!
ساکت باش و الا میکوبم تو سرت!
شکافتن، شکاف برداشتن
شکستن
I heard the cracking of the ice around the boat.
صدای شکستن یخ در اطراف کشتی را شنیدم.
لطیفه گفتن، جوک گفتن
(کتاب، بطری) باز کردن و خواندن، مصرف کردن
to crack a book
کتابی را باز کردن و خواندن
to crack a bottle
بطری را باز کردن (و نوشیدن)
(درمورد صدا مثلاً هنگام بلوغ یا سرماخوردگی) خشن و شکسته شدن یا کردن، دورگه شدن، کلفت شدن
He announced the death of my father with a cracked voice.
با صدایی گرفته مرگ پدرم را اعلام کرد.
(رمز و غیره را) شکستن، (معما) حل کردن، (راز) فاش کردن
We cracked the enemy's code.
ما رمز دشمن را شکستیم.
to crack a safe
گاوصندوق را (شکستن و) باز کردن
(مانع) از بین بردن (برای جلب پذیرش یا شناخت)
ظاهرسازی کردن (لبخندی با اکراه زدن)
خراب کردن
گرفتن تن صدا
دیوانه کردن، فکر کسی را مختل کردن
قطع کردن (ناگهانی)
صدای ترک خوردن یا شکستن ایجاد کردن، صدای ناگهانی ایجاد کردن
معمولاً با (up) خود باخته شدن، روحیه باختن، در هم شکسته شدن (روحیه)
to crack under a strain
بیماری عصبی (یا حساسیت عصبی) پیدا کردن
ترق کردن، صدای ترکیدن ایجاد کردن، صدای ترک خوردن یا شکستن ایجاد کردن
با (on) سفرکردن (با سرعت خوب)
ترک خوردن، ترک برداشتن
Her bone is cracked.
استخوانش ترک خورده است.
This glass cracks easily.
این شیشه زود ترک برمیدارد.
His fingers were rough and cracked.
انگشتانش زبر و ترکخورده بودند.
طعنه، کنایه، لطیفه، شوخی، جوک
لحظه، موقع، هنگام، زمان
at the crack of dawn
درست هنگام سحر
ترک، درز
This dish is full of tiny cracks.
این بشقاب پر از ترکهای ریز است.
Cold air blows in through the cracks of the window.
هوای سرد از درزهای پنجره به درون میوزد.
سرقت، دستبرد به خانه، دزدی
فرصت، تلاش
For a while, he took a crack at writing poetry.
چند صباحی شعرنویسی را امتحان کرد.
صدای بلند، صدای تیز ناگهانی، ترق و تروق
I heard a loud crack.
ترق بلندی (صدای بلندی) شنیدم.
The branch broke with a crack.
شاخه (ی درخت) ترقی شکست.
the crack of a whip
صدای برخورد تازیانه
برتر، برتری (مهارت)
He is a crack shot.
او تیراندازی ماهر است.
The government cracked down on dissidents.
دولت نسبت به مخالفان سختگیری بیشتری کرد.
The book is not what it is cracked up to be.
کتاب آنچنان هم که میگویند، نیست.
Finally, Hitler dispatched his crack troops.
بالأخره هیتلر سربازان زبدهی خود را گسیل داشت.
Suddenly, he cracked up and tears flowed out of his eyes.
ناگهان زد زیر گریه و اشک از چشمانش جاری شد.
سختگیری بیشتری کردن، (بیشتر) تحت فشار گذاشتن
(از نظر روحی) از هم پاشیدن، بیمار شدن، در هم شکستن
ستودن، تمجید کردن
(ماشین را) خرد و خمیر کردن
از ته دل خندیدن
کسی را از ته دل خنداندن
(امریکا - عامیانه) لبخند زورکی زدن
بودن (بنابر شایعه یا گزارش دیگران)، آن طور که میگویند
(قدیمی - عامیانه) لطیفهگویی و شوخیپرانی کردن
fall between (or through) the cracks
(عامیانه) جور در نیامدن (با برنامه یا طرح یا تشکیلات)، ملعبه شدن، قربانی (دستگاه یا وضع و غیره) شدن
تند حرکت کردن، به جنب و جوش افتادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crack» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crack