آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Crack

kræk kræk

گذشته‌ی ساده:

cracked

شکل سوم:

cracked

سوم‌شخص مفرد:

cracks

وجه وصفی حال:

cracking

شکل جمع:

cracks

معنی crack | جمله با crack

verb - transitive

در هم شکستن، در هم کوبیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He cracked all opposition.

هرگونه مخالفتی را در هم کوبید.

verb - transitive

(با ضربه ی ناگهان و تند) زدن، (ناگهان) کوفتن

Be quiet or else I'll crack you on the head!

ساکت باش و الا می‌کوبم تو سرت!

verb - transitive

شکافتن، شکاف برداشتن

verb - transitive

شکستن

I heard the cracking of the ice around the boat.

صدای شکستن یخ در اطراف کشتی را شنیدم.

verb - transitive

لطیفه گفتن، جوک گفتن

verb - transitive

(کتاب، بطری) باز کردن و خواندن، مصرف کردن

to crack a book

کتابی را باز کردن و خواندن

to crack a bottle

بطری را باز کردن (و نوشیدن)

verb - transitive

(درمورد صدا مثلاً هنگام بلوغ یا سرماخوردگی) خشن و شکسته شدن یا کردن، دورگه شدن، کلفت شدن

He announced the death of my father with a cracked voice.

با صدایی گرفته مرگ پدرم را اعلام کرد.

verb - transitive

(رمز و غیره را) شکستن، (معما) حل کردن، (راز) فاش کردن

We cracked the enemy's code.

ما رمز دشمن را شکستیم.

to crack a safe

گاوصندوق را (شکستن و) باز کردن

verb - transitive

(مانع) از بین بردن (برای جلب پذیرش یا شناخت)

verb - transitive

ظاهرسازی کردن (لبخندی با اکراه زدن)

verb - transitive

خراب کردن

verb - transitive

گرفتن تن صدا

verb - transitive

دیوانه کردن، فکر کسی را مختل کردن

verb - transitive

قطع کردن (ناگهانی)

verb - transitive

صدای ترک خوردن یا شکستن ایجاد کردن، صدای ناگهانی ایجاد کردن

verb - intransitive

معمولاً با (up) خود باخته شدن، روحیه باختن، در هم شکسته شدن (روحیه)

to crack under a strain

بیماری عصبی (یا حساسیت عصبی) پیدا کردن

verb - intransitive

ترق کردن، صدای ترکیدن ایجاد کردن، صدای ترک خوردن یا شکستن ایجاد کردن

verb - intransitive

با (on) سفرکردن (با سرعت خوب)

verb - intransitive

ترک خوردن، ترک برداشتن

Her bone is cracked.

استخوانش ترک خورده است.

This glass cracks easily.

این شیشه زود ترک برمی‌دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

His fingers were rough and cracked.

انگشتانش زبر و ترک‌خورده بودند.

noun countable

طعنه، کنایه، لطیفه، شوخی، جوک

noun countable

لحظه، موقع، هنگام، زمان

at the crack of dawn

درست هنگام سحر

noun countable

ترک، درز

This dish is full of tiny cracks.

این بشقاب پر از ترک‌های ریز است.

Cold air blows in through the cracks of the window.

هوای سرد از درزهای پنجره به درون می‌وزد.

noun countable

سرقت، دستبرد به خانه، دزدی

noun countable

فرصت، تلاش

For a while, he took a crack at writing poetry.

چند صباحی شعرنویسی را امتحان کرد.

noun countable

صدای بلند، صدای تیز ناگهانی، ترق و تروق

I heard a loud crack.

ترق بلندی (صدای بلندی) شنیدم.

The branch broke with a crack.

شاخه (ی درخت) ترقی شکست.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the crack of a whip

صدای برخورد تازیانه

adjective

برتر، برتری (مهارت)

He is a crack shot.

او تیراندازی ماهر است.

The government cracked down on dissidents.

دولت نسبت به مخالفان سخت‌گیری بیشتری کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The book is not what it is cracked up to be.

کتاب آنچنان هم که می‌گویند، نیست.

Finally, Hitler dispatched his crack troops.

بالأخره هیتلر سربازان زبده‌ی خود را گسیل داشت.

Suddenly, he cracked up and tears flowed out of his eyes.

ناگهان زد زیر گریه و اشک از چشمانش جاری شد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد crack

  1. noun attempt to do something
  1. noun joke
    Synonyms:
  1. verb lose self-control
    Synonyms:
    lose it go crazy break down collapse give way go to pieces blow up succumb flip go bonkers bug out become deranged yield become insane blow one’s mind
    Antonyms:
    be calm compose
  1. verb hit very hard
  1. verb discover meaning, answer
    Antonyms:

Phrasal verbs

crack down (on)

سخت‌گیری بیشتری کردن، (بیشتر) تحت فشار گذاشتن

crack up

(از نظر روحی) از هم پاشیدن، بیمار شدن، در هم شکستن

ستودن، تمجید کردن

(ماشین را) خرد و خمیر کردن

از ته دل خندیدن

کسی را از ته دل خنداندن

Idioms

crack a smile

(امریکا - عامیانه) لبخند زورکی زدن

cracked up to be

بودن (بنابر شایعه یا گزارش دیگران)، آن طور که می‌گویند

crack wise

(قدیمی - عامیانه) لطیفه‌گویی و شوخی‌پرانی کردن

fall between (or through) the cracks

(عامیانه) جور در نیامدن (با برنامه یا طرح یا تشکیلات)، ملعبه شدن، قربانی (دستگاه یا وضع و غیره) شدن

get cracking

تند حرکت کردن، به جنب و جوش افتادن

سوال‌های رایج crack

گذشته‌ی ساده crack چی میشه؟

گذشته‌ی ساده crack در زبان انگلیسی cracked است.

شکل سوم crack چی میشه؟

شکل سوم crack در زبان انگلیسی cracked است.

شکل جمع crack چی میشه؟

شکل جمع crack در زبان انگلیسی cracks است.

وجه وصفی حال crack چی میشه؟

وجه وصفی حال crack در زبان انگلیسی cracking است.

سوم‌شخص مفرد crack چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد crack در زبان انگلیسی cracks است.

ارجاع به لغت crack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crack

لغات نزدیک crack

پیشنهاد بهبود معانی