امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Succumb

səˈkʌm səˈkʌm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive C2
از پای در آمدن، تسلیم شدن، سرفرود آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- We did not succumb to their threats.
- تسلیم تهدیدهای آنان نشدیم.
- to succumb to a disease
- از بیماری مردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد succumb

  1. verb die or surrender
    Synonyms:
    accede bow break down buckle capitulate cave cave in cease collapse croak decease defer demise depart drop eat crow expire fall fall victim to flake out fold give in give in to give out give up the ghost give way go go down go under knuckle knuckle under meet waterloo pack it in pass pass away perish quit show white flag submit take the count throw in the towel wilt yield
    Antonyms:
    conquer create overcome win

ارجاع به لغت succumb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «succumb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/succumb

لغات نزدیک succumb

پیشنهاد بهبود معانی