آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ اسفند ۱۴۰۳

    Bow

    baʊ boʊ baʊ bəʊ

    سوم‌شخص مفرد:

    bows

    وجه وصفی حال:

    bowing

    شکل جمع:

    bows

    توضیحات:

    شکل دیگر این لغت در معنای هشتم: bows

    معنی bow | جمله با bow

    verb - intransitive verb - transitive B2

    خم شدن، تعظیم کردن، سر خم کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    The servants bowed to him.

    نوکرها به او تعظیم کردند.

    The children bowed their heads in prayer.

    بچه‌ها سرهای خود را خم کردند و به دعا پرداختند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They decided to bow to all her wishes.

    تصمیم گرفتند در مقابل کلیه‌ی خواسته‌های او سر تسلیم فرود بیاورند.

    The wind bows the trees.

    باد درختان را خم می‌کند.

    The weight of responsibility has bowed him down.

    سنگینی بار مسئولیت، پشت او را خم کرده است.

    to bow to pressure

    تسلیم فشار شدن

    noun countable

    تعظیم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The actor took a bow after his performance.

    بازیگر بعداز اجرایش تعظیم کرد.

    She gave a slight bow to the queen.

    او تعظیم کوتاهی به ملکه کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They made her a little bow.

    آن‌ها به دخترک تعظیم کوتاهی کردند.

    a bow-backed old man

    پیرمرد پشت خمیده

    noun countable

    سینه‌ی کشتی (بخش جلویی کشتی)

    A whale was sighted on the port bow.

    در زاویه‌ی چهل‌و‌پنج درجه‌ی سینه‌ی چپ، نهنگی دیده شد.

    The bow of the ship cut the sea like a sword and glided on.

    سینه‌ی کشتی دریا را همچون شمشیری می‌برید و پیش می‌رفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the bow lights

    چراغ‌های سینه‌ی کشتی

    noun countable B2

    پاپیون

    She wore a bright red bow in her hair.

    او پاپیون قرمز روشنی در موهایش داشت.

    The gift was wrapped with a large, satin bow.

    هدیه با پاپیون بزرگ ساتن پیچیده شده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Can you help me tie this bow? I'm not very good at it.

    می‌توانی به من کمک کنی این پاپیون را ببندم؟ من در این کار خیلی خوب نیستم.

    noun countable B2

    کمان

    The ancient warrior carried a bow and a quiver of arrows.

    جنگجوی باستانی کمان و تیردانی پر از تیر حمل می‌کرد.

    The power of the bow was evident in the deep penetration of the arrow.

    قدرت کمان در نفوذ عمیق تیر مشهود بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He learned to shoot with a traditional longbow.

    او تیراندازی با کمان بلند سنتی را یاد گرفت.

    bow and arrow

    تیر و کمان

    noun countable C2

    موسیقی آرشه، کمانه (چوب بلند و باریک با موی دم اسب کشیده شده بر آن، که برای نواختن سازهای زهی مانند ویولن استفاده می‌شود)

    The cellist's bow moved gracefully across the strings.

    آرشه‌ی ویولنسل‌نواز به‌زیبایی روی سیم‌ها حرکت می‌کرد.

    The horsehair on the bow needs to be replaced periodically.

    موی اسب روی آرشه باید به‌صورت دوره‌ای تعویض شود.

    verb - intransitive verb - transitive

    موسیقی آرشه کشیدن (نواختن موسیقی با آرشه)

    He was bowing his violin with such passion that the audience was captivated.

    او با چنان اشتیاقی ویولن خود را آرشه می‌کشید که تماشاگران مجذوب شدند.

    He spent years learning to bow the violin with perfect technique.

    او سال‌ها صرف یادگیری آرشه‌کشی ویولن با تکنیکی بی‌نقص کرد.

    noun uncountable

    ورزش (قایق‌رانی) جایگاه پاروزنی در جلوی قایق

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    She was thrilled to finally be moved to the bow of the racing shell.

    او از اینکه بالاخره به قسمت جلوی قایق مسابقه منتقل شده بود، هیجان‌زده بود.

    The coach decided to put his most experienced rower in the bow.

    مربی تصمیم گرفت پاروزن باتجربه خود را در جایگاه جلوی قایق قرار دهد.

    noun countable

    ورزش (قایق‌رانی) پاروزن جلوی قایق

    The bow of our boat was incredibly strong this season.

    پاروزن جلوی قایق ما این فصل فوق‌العاده قوی بود.

    He was selected as bow for the national team.

    او به‌عنوان پاروزن جلو برای تیم ملی انتخاب شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bow

    1. noun bend from waist
      Synonyms:
      bend curve turn bending turning inclination angle curvature flexure flection arch arc nod bob obeisance curtsy round genuflection salaam kowtow
      Antonyms:
      straighten
    1. noun front of boat
      Synonyms:
      front head nose prow forepart stem bowsprit
    1. verb bend over
      Synonyms:
      stoop bend incline duck nod dip droop cower hunch curve round bob crook curtsy genuflect arch debase do obeisance
    1. verb submit, concede
      Synonyms:
      yield give in comply accept surrender defer succumb capitulate concede cave bend acquiesce knuckle under knuckle kowtow be servile
      Antonyms:
      fight defend overpower

    Phrasal verbs

    bow out

    عقب نشستن، کنار کشیدن، عقب‌نشینی کردن، کناره‌گیری کردن

    bow out (or in)

    با تعظیم به بیرون (و درون) راهنمایی کردن

    Idioms

    bow and scrape

    خیلی اظهار ادب کردن، خضوع و خشوع کردن

    take a bow

    با تعظیم کف زدن و هلهله‌ی حضار را جواب دادن (در کنسرت و نمایش و غیره)

    سوال‌های رایج bow

    گذشته‌ی ساده bow چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bow در زبان انگلیسی bowed است.

    شکل سوم bow چی میشه؟

    شکل سوم bow در زبان انگلیسی bowed است.

    شکل جمع bow چی میشه؟

    شکل جمع bow در زبان انگلیسی bows است.

    وجه وصفی حال bow چی میشه؟

    وجه وصفی حال bow در زبان انگلیسی bowing است.

    سوم‌شخص مفرد bow چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bow در زبان انگلیسی bows است.

    ارجاع به لغت bow

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bow

    لغات نزدیک bow

    • - bovid
    • - bovine
    • - bow
    • - bow and scrape
    • - bow compass
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.