گذشتهی ساده:
bowedشکل سوم:
bowedسومشخص مفرد:
bowsوجه وصفی حال:
bowingشکل جمع:
bowsشکل دیگر این لغت در معنای هشتم: bows
خم شدن، تعظیم کردن، سر خم کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The servants bowed to him.
نوکرها به او تعظیم کردند.
The children bowed their heads in prayer.
بچهها سرهای خود را خم کردند و به دعا پرداختند.
They decided to bow to all her wishes.
تصمیم گرفتند در مقابل کلیهی خواستههای او سر تسلیم فرود بیاورند.
The wind bows the trees.
باد درختان را خم میکند.
The weight of responsibility has bowed him down.
سنگینی بار مسئولیت، پشت او را خم کرده است.
to bow to pressure
تسلیم فشار شدن
تعظیم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The actor took a bow after his performance.
بازیگر بعداز اجرایش تعظیم کرد.
She gave a slight bow to the queen.
او تعظیم کوتاهی به ملکه کرد.
They made her a little bow.
آنها به دخترک تعظیم کوتاهی کردند.
a bow-backed old man
پیرمرد پشت خمیده
سینهی کشتی (بخش جلویی کشتی)
A whale was sighted on the port bow.
در زاویهی چهلوپنج درجهی سینهی چپ، نهنگی دیده شد.
The bow of the ship cut the sea like a sword and glided on.
سینهی کشتی دریا را همچون شمشیری میبرید و پیش میرفت.
the bow lights
چراغهای سینهی کشتی
پاپیون
She wore a bright red bow in her hair.
او پاپیون قرمز روشنی در موهایش داشت.
The gift was wrapped with a large, satin bow.
هدیه با پاپیون بزرگ ساتن پیچیده شده بود.
Can you help me tie this bow? I'm not very good at it.
میتوانی به من کمک کنی این پاپیون را ببندم؟ من در این کار خیلی خوب نیستم.
کمان
The ancient warrior carried a bow and a quiver of arrows.
جنگجوی باستانی کمان و تیردانی پر از تیر حمل میکرد.
The power of the bow was evident in the deep penetration of the arrow.
قدرت کمان در نفوذ عمیق تیر مشهود بود.
He learned to shoot with a traditional longbow.
او تیراندازی با کمان بلند سنتی را یاد گرفت.
bow and arrow
تیر و کمان
موسیقی آرشه، کمانه (چوب بلند و باریک با موی دم اسب کشیده شده بر آن، که برای نواختن سازهای زهی مانند ویولن استفاده میشود)
The cellist's bow moved gracefully across the strings.
آرشهی ویولنسلنواز بهزیبایی روی سیمها حرکت میکرد.
The horsehair on the bow needs to be replaced periodically.
موی اسب روی آرشه باید بهصورت دورهای تعویض شود.
موسیقی آرشه کشیدن (نواختن موسیقی با آرشه)
He was bowing his violin with such passion that the audience was captivated.
او با چنان اشتیاقی ویولن خود را آرشه میکشید که تماشاگران مجذوب شدند.
He spent years learning to bow the violin with perfect technique.
او سالها صرف یادگیری آرشهکشی ویولن با تکنیکی بینقص کرد.
ورزش (قایقرانی) جایگاه پاروزنی در جلوی قایق
She was thrilled to finally be moved to the bow of the racing shell.
او از اینکه بالاخره به قسمت جلوی قایق مسابقه منتقل شده بود، هیجانزده بود.
The coach decided to put his most experienced rower in the bow.
مربی تصمیم گرفت پاروزن باتجربه خود را در جایگاه جلوی قایق قرار دهد.
ورزش (قایقرانی) پاروزن جلوی قایق
The bow of our boat was incredibly strong this season.
پاروزن جلوی قایق ما این فصل فوقالعاده قوی بود.
He was selected as bow for the national team.
او بهعنوان پاروزن جلو برای تیم ملی انتخاب شد.
عقب نشستن، کنار کشیدن، عقبنشینی کردن، کنارهگیری کردن
با تعظیم به بیرون (و درون) راهنمایی کردن
خیلی اظهار ادب کردن، خضوع و خشوع کردن
با تعظیم کف زدن و هلهلهی حضار را جواب دادن (در کنسرت و نمایش و غیره)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bow