Kowtow

ˌkaʊˈtaʊ ˌkaʊˈtaʊ
آخرین به‌روزرسانی:
ذخیره در لغات برگزیده

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
سجده کردن، کرنش کردن، پیشانی بر زمین نهادن، (مجازی) زیاده خود را کوچک کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Be polite but don't kowtow to him either.
- مؤدب باش؛ ولی زیادی هم نسبت به او تواضع نکن.
- Her pride wouldn't allow her to kowtow to anyone.
- غرورش به او اجازه نمی‌دهد خودش را پیش کسی کوچک کند.
noun
(در گذشته در چین) زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن (به نشان احترام به سلاطین و بزرگان)، سجده، کرنش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kowtow

  1. verb grovel
    Synonyms:
    flatter pander fawn stoop bow kneel cower cringe genuflect cave in give in fold court toe the mark go along with brownnose knuckle under prostrate say uncle lie down and roll over

ارجاع به لغت kowtow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kowtow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kowtow

لغات نزدیک kowtow

پیشنهاد بهبود معانی