با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

KPI

ˌkeɪpiːˈaɪ ˌkeɪpiːˈaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    kpis

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • abbreviation noun countable
    اقتصاد کسب‌وکار شاخص عملکرد کلیدی (نشان می‌دهد که یک شرکت چقدر به‌طور مؤثر به اهداف کسب‌وکاری مهم خود دست پیدا کرده است.)
    • - Our team's KPIs have significantly improved this quarter.
    • - شاخص‌های عملکرد کلیدی تیم ما در این سه ماهه به‌طور قابل‌توجهی بهبود یافته است.
    • - We need to meet the set KPI targets by the end of the month.
    • - ما باید تا پایان ماه به اهداف تعیین‌شده‌ی شاخص عملکرد کلیدی برسیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت KPI

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «KPI» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kpi

لغات نزدیک KPI

پیشنهاد بهبود معانی