فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cave

keɪv keɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    caved
  • شکل سوم:

    caved
  • سوم شخص مفرد:

    caves
  • وجه وصفی حال:

    caving
  • شکل جمع:

    caves

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    غار
    • - Primitive humans lived in caves.
    • - انسان‌های آغازین در غار زندگی می‌کردند.
    • - The Qalaychi cave is located in Bukan, West Azerbaijan Province, Iran.
    • - غار قلایچی در بوکان در استان آذربایجان‌ غربی قرار دارد.
    • - The cave was dark.
    • - غار تاریک بود.
    • - Exploring the cave was an unforgettable experience.
    • - کاوش در غار تجربه‌ای فراموش‌نشدنی بود.
  • verb - intransitive informal
    کوتاه آمدن، تسلیم شدن (موافقت کردن پس از مخالفت اولیه)
    • - She finally caved and agreed to go skydiving.
    • - سرانجام تسلیم شد و پذیرفت که چتربازی کند.
    • - After a while, the opponents of the project caved in.
    • - پس از مدتی مخالفان طرح تسلیم شدند.
  • verb - intransitive informal
    ورزش شکست را قبول کردن، تسلیم شدن
    • - The team caved in the final minutes of the game.
    • - این تیم در دقایق پایانی بازی شکست را قبول کرد.
    • - Despite his best efforts, the player caved under the pressure.
    • - علی‌رغم تمام تلاش‌هایش، این بازیکن تحت فشار تسلیم شد.
  • noun countable
    انبار زیرزمینی (برای ذخیره‌سازی)
    • - The wine cave holds thousands of bottles of the finest wines.
    • - انبار زیرزمینی شراب هزاران بطری از بهترین شراب‌ها را در خود جای می‌دهد.
    • - They stored their food and tools in the cave.
    • - غذا و ابزار خود را در انبار زیرزمینی ذخیره می‌کردند.
  • noun countable
    خلوتگاه (مکانی که خلوت یا دوری از دیگران را فراهم می‌کند)
    • - We stumbled upon a hidden cave by the beach where we could relax in peace.
    • - در کنار ساحل به خلوتگاهی پنهانی برخوردیم که در آن می‌توانستیم در آرامش استراحت کنیم.
    • - The couple found a cave in the forest to have sex.
    • - این زوج برای داشتن رابطه‌ی جنسی خلوتگاهی در جنگل پیدا کردند.
  • verb - intransitive
    غارنوردی کردن
    • - My friends and I love to cave.
    • - من و دوستانم عاشق غارنوری هستیم.
    • - We decided to cave in the this weekend.
    • - تصمیم گرفتیم در این آخر هفته غارنوردی کنیم.
  • verb - intransitive verb - transitive
    فروریختن، ریزش کردن، باعث فروریختن ... شدن، باعث ریزش ... شدن (سقف و ساختمان و غیره) (اغلب با حرف اضافه‌ی in می‌آید)
    • - The roof of the hall caved in.
    • - سقف سالن فروریخت.
    • - The tunnel caved in.
    • - تونل ریزش کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cave

  1. noun hole in land formation
    Synonyms: cavern, cavity, den, grotto, hollow, pothole, rock shelter, subterrane, subterranean area

Phrasal verbs

  • cave in

    فروریختن، ریزش کردن (سقف و ساختمان و غیره)

    فروریختگی، فروریزی، فروریخت، فروریزش

    تسلیم شدن، تن دادن، موافقت کردن (تحت فشار)

    محل فروریزی (معدن یا کوه و غیره)، فروریزگاه، محل نشست (زمین و غیره)

ارجاع به لغت cave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cave

لغات نزدیک cave

پیشنهاد بهبود معانی