فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cavity

ˈkævəti ˈkævəti ˈkævəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cavities

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    گودال، کاوی
  • noun
    کاواک، گودال، حفره، کرم‌خوردگی دندان
    • - body cavity
    • - حفره‌ی بدن، تن‌خال
    • - the nasal cavity
    • - حفره‌ی بینی
    • - Water enters the cavity at one end and is expelled at the other.
    • - آب از یک طرف گودال وارد و از طرف دیگر بیرون ریخته می‌شود.
    • - water-filled cavities in limestone
    • - حفره‌های پر از آب در سنگ آهک
    • - Dr. Jamsheed filled the cavity in my tooth.
    • - دکتر جمشید کرم‌خوردگی دندان مرا پر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cavity

  1. noun sunken or decayed area
    Synonyms: atrium, basin, bursa, caries, chamber, crater, decay, dent, depression, gap, hole, hollow, pit, pocket, sinus, socket, vacuity, void

ارجاع به لغت cavity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cavity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cavity

لغات نزدیک cavity

پیشنهاد بهبود معانی