با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Socket

ˈsɑːkɪt ˈsɒkɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sockets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
برق سوکت، پریز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Be careful not to touch the hot socket.
- مراقب باشید به سوکت گرم دست نزنید.
- The power socket is located behind the desk.
- پریز برق پشت میز قرار دارد.
noun countable
زیست‌شناسی کالبدشناسی مفصل، حفره، کاسه (در بدن)
- an inflamed tooth socket
- حفره‌ی متورم دندان
- He dislocated his hip socket during a soccer game.
- در حین بازی فوتبال، کاسه‌ی ران او در رفت.
noun countable
سرپیچ
- I screwed the light bulb into the socket.
- لامپ را در سرپیچ چرخاندم.
- The bulb screwed hardly into a socket.
- لامپ به‌سختی به سرپیچ وصل شد.
verb - transitive countable
در سرپیچ قرار دادن
- He carefully socketed the light bulb into the lamp fixture.
- او بااحتیاط لامپ را در سرپیچ قرار داد.
- The carpenter socketed the wooden dowel for added stability.
- نجار رولپلاک چوبی را برای ثبات بیشتر در سرپیچ قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد socket

  1. noun
    Synonyms: holder, opening, standard, support, device, cavity, joint, outlet

ارجاع به لغت socket

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «socket» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/socket

لغات نزدیک socket

پیشنهاد بهبود معانی