گذشتهی ساده:
supportedشکل سوم:
supportedسومشخص مفرد:
supportsوجه وصفی حال:
supportingشکل جمع:
supportsحمایت کردن، پشتیبانی کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
We should all support local businesses to help our community thrive.
همهی ما باید از مشاغل محلی برای کمک به پیشرفت جامعهی خود حمایت کنیم.
In order for this project to succeed, we all need to support each other's ideas.
برای موفقیت این پروژه، همهی ما باید از ایدههای یکدیگر پشتیبانی کنیم.
طرفدار ... بودن، از ... طرفداری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We support our local soccer team.
طرفدار تیم فوتبال محلی خود هستیم.
The fans rallied together to support their favorite team.
هواداران دور هم جمع شدند تا از تیم محبوب خود طرفداری کنند.
He supports a tax increase.
او طرفدار افزایش مالیاتها است.
کمک کردن، یاری کردن (کسی) (عاطفی یا عملی)
The old man was weak and I had to support him.
پیرمرد ناتوان بود و لازم بود او را یاری کنم.
It's essential to support your loved ones during moments of distress.
یاری کردن عزیزانتان در لحظات پریشانی ضروری است.
امکانات زندگی فراهم کردن، تأمین کردن (هزینهی زندگی)
He worked hard to support his family.
سخت کار کرد تا امکانات زندگی خانوادهاش را فراهم کند.
To support his family he works in three places.
برای تأمین زندگی خانوادهاش در سه جا کار میکند.
کمک (مالی) کردن، امکانات مادی در اختیار ... گذاشتن، تأمین کردن
We donated money to support a charity.
برای کمک به خیریه پول دادیم.
Most students are supported by their parents.
هزینهی اکثر شاگردان توسط والدین آنها تأمین میشود.
تأمین کردن (آب و غذا)
Farmers need to support their fields with proper nutrients to yield a good harvest.
کشاورزان باید مزارع خود با مواد مغذی مناسب تأمین کنند تا محصول خوبی داشته باشند.
The farmers discovered that this land is poor and cannot support any crops.
کشاورزان دریافتند که این زمین فقیر است و نمیتواند هیچ محصولی را تأمین کند.
نگه داشتن
Steel beams support the roof.
تیرهای فولادی طاق را نگه میدارند.
The strong pillars support the heavy roof of the building.
ستونهای محکم سقف سنگین ساختمان را نگه میدارند.
تأیید کردن، اثبات کردن، ثابت کردن، مؤید ... بودن، مورد تأیید قرار گرفتن
Historic evidence supports such guesses.
شواهد تاریخی این حدسیات را تأیید میکند.
His claim was also supported by his neighbors.
ادعای او مورد تأیید همسایگانش نیز قرار گرفت.
انگلیسی بریتانیایی پذیرفتن، قبول کردن
The teacher made it clear that he would not support that kind of behavior in the classroom.
معلم به صراحت گفت که چنین رفتاری در کلاس درس را نخواهد پذیرفت.
As a responsible citizen, he will not support that kind of behavior in the community.
بهعنوان یک شهروند مسئول، او این نوع رفتار در جامعه را قبول نخواهد کرد.
حمایت، پشتیبانی
Your support means the world to me.
حمایتت برای من یه دنیا ارزش داره.
We appreciate your continuous support.
از پشتیبانی مستمر شما قدردانی میکنیم.
political and military support
حمایت سیاسی و نظامی
کمک، مساعدت (عاطفی یا عملی)
His emotional support means everything to me.
کمک عاطفی او برای من همهچیز است.
She needed the support of her friends during a difficult time.
او در شرایط سخت به مساعدت دوستانش نیاز داشت.
کمک (مالی)
He relies on the people's support.
او به کمک مردم متکی است.
He needed financial support.
به کمک مالی نیاز داشت.
تکیهگاه
The bridge collapsed due to weak wooden supports.
پل به دلیل تکیهگاههای چوبی ضعیف فروریخت.
The shelves were held up by sturdy metal supports.
تکیهگاههای فلزی محکم قفسهها را نگه میداشتند.
پزشکی نگهدار (وسیلهای برای نگه داشتن بخشی از بدن که آسیب دیده است)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
back support
نگهدار کمر
The ankle support allowed her to continue running.
نگهدار قوزک به او امکان داد به دویدن ادامه دهد.
تأیید، اثبات
The analysis of financial records serves as solid support for the company's claim of profitability.
تجزیهوتحلیل سوابق مالی تأیید محکمی بر ادعای سودآوری شرکت است.
The findings of the experiment gave support to our initial findings.
یافتههای این آزمایش، اثباتی بر یافتههای اولیهی ما بود.
موسیقی اجراگر اولیه (شخص یا گروهی از نوازندگان که پیش از اجرای اصلی به اجرا میپردازد)
The support played a few songs to warm up the audience.
اجراگر اولیه چند آهنگ برای گرم کردن تماشاگران اجرا کرد.
The audience gave a standing ovation to the support.
تماشاگران اجراگر اولیه را ایستاده تشویق کردند.
تحمل کردن، تاب ... را داشتن
I wondered how he could support the sun even with his hat on.
در شگفتی بودم که چگونه حتی با داشتن کلاه میتوانست آفتاب را تحمل کند.
Soldiers support the difficulty of war.
سربازان تاب سختی جنگ را داشتند.
اقتصاد تثبیت کردن (قیمت و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
The state should support the price of farm commodities.
دولت باید قیمت محصولات کشاورزی را تثبیت کند.
The state intervened in the market to support the price of wheat.
دولت برای تثبیت قیمت گندم در بازار مداخله کرد.
پشتیبان، حامی، تکیهگاه
Her father died and the eldest daughter became the family's sole support.
پدرش فوت کرد و دختر ارشد یگانه پشتیبان خانواده شد.
God is my support and my solace.
خداوند حامی و تسلیدهندهی من است.
در پشتیبانی از، در هواداری از
(برای کسی یا چیزی) جلب حمایت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «support» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/support