گذشتهی ساده:
pittedشکل سوم:
pittedسومشخص مفرد:
pitsوجه وصفی حال:
pittingشکل جمع:
pitsچال، چالدار کردن، گودال، حفره، چاله، سیاهچال، هسته آلبالو و گیلاس و غیره، به رقابت واداشتن، هسته میوه را درآوردن، در گود مبارزه قرار دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He cracked a peach pit and took the seed out.
هستهی هلو را شکست و مغز آن را در آورد.
They were eating cherries and spitting out the pits.
آنها گیلاس میخوردند و هستهی آن را تف میکردند.
jam made of pitted cherries
مربای گیلاس بیهسته
pitted prunes
آلو خشک بیهسته
I buried the leaves in a pit.
برگها را در چاله خاک کردم.
to dig a pit
گودال کندن
a pit full of poisonous snakes
یک چاله پر از مارهای سمی
demons from the depths of the pit
شیاطین اعماق جهنم
Gambling is a pit that catches the youth.
قمار دامی است که جوانان را گرفتار میکند.
the pit and the pendulum
سیاه چال و آونگ
a bear pit
گود خرس جنگی
armpit
گودی زیر بغل، زیر بغل
pit of the stomach
فرورفتگی شکم (در زیر استخوان سینه)
corn pit
محل معاملات ذرت
The moon has a pitted surface.
سطح ماه پر چالهچوله است.
a metal that pitted after contact with acid
فلزی که پس از تماس با اسید دارای خلل و فرج شد
Her face was pitted by smallpox.
صورتش در اثر آبله پر از چالهچوله شده بود.
The children pitted two cocks against each other.
بچهها دو تا خروس را به جان هم انداختند.
He was pitted against a man twice his size.
او در مقابل مردی قرار داشت که دو برابر هیکل او بود.
(عامیانه) بدترین جا یا کار یا موقعیت یا چیز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pit