فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pit

pɪt pɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pitted
  • شکل سوم:

    pitted
  • سوم شخص مفرد:

    pits
  • وجه وصفی حال:

    pitting
  • شکل جمع:

    pits

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb countable C2
    چال، چال‌دار کردن، گودال، حفره، چاله، سیاهچال، هسته آلبالو و گیلاس و غیره، به رقابت واداشتن، هسته میوه را درآوردن، در گود مبارزه قرار دادن
    • - He cracked a peach pit and took the seed out.
    • - هسته‌ی هلو را شکست و مغز آن را در آورد.
    • - They were eating cherries and spitting out the pits.
    • - آن‌ها گیلاس می‌خوردند و هسته‌ی آن را تف می‌کردند.
    • - jam made of pitted cherries
    • - مربای گیلاس بی‌هسته
    • - pitted prunes
    • - آلو خشک بی‌هسته
    • - I buried the leaves in a pit.
    • - برگ‌ها را در چاله خاک کردم.
    • - to dig a pit
    • - گودال کندن
    • - a pit full of poisonous snakes
    • - یک چاله پر از مارهای سمی
    • - demons from the depths of the pit
    • - شیاطین اعماق جهنم
    • - Gambling is a pit that catches the youth.
    • - قمار دامی است که جوانان را گرفتار می‌کند.
    • - the pit and the pendulum
    • - سیاه چال و آونگ
    • - a bear pit
    • - گود خرس جنگی
    • - armpit
    • - گودی زیر بغل، زیر بغل
    • - pit of the stomach
    • - فرورفتگی شکم (در زیر استخوان سینه)
    • - corn pit
    • - محل معاملات ذرت
    • - The moon has a pitted surface.
    • - سطح ماه پر چاله‌چوله است.
    • - a metal that pitted after contact with acid
    • - فلزی که پس از تماس با اسید دارای خلل و فرج شد
    • - Her face was pitted by smallpox.
    • - صورتش در اثر آبله پر از چاله‌چوله شده بود.
    • - The children pitted two cocks against each other.
    • - بچه‌ها دو تا خروس را به جان هم انداختند.
    • - He was pitted against a man twice his size.
    • - او در مقابل مردی قرار داشت که دو برابر هیکل او بود.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pit

  1. noun hole, cavity
    Synonyms: abyss, chasm, crater, dent, depression, dimple, excavation, grave, gulf, hell, hollow, indentation, mine, perforation, pockmark, pothole, puncture, shaft, tomb, trench, well
    Antonyms: mountain
  2. verb oppose, play off
    Synonyms: contend, counter, match, put in opposition, set against, vie
    Antonyms: agree, go along

Idioms

  • the pits

    (عامیانه) بدترین جا یا کار یا موقعیت یا چیز

ارجاع به لغت pit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pit

لغات نزدیک pit

پیشنهاد بهبود معانی