آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Pit

    pɪt pɪt

    گذشته‌ی ساده:

    pitted

    شکل سوم:

    pitted

    سوم‌شخص مفرد:

    pits

    وجه وصفی حال:

    pitting

    شکل جمع:

    pits

    معنی pit | جمله با pit

    noun adverb countable C2

    چال، چال‌دار کردن، گودال، حفره، چاله، سیاهچال، هسته آلبالو و گیلاس و غیره، به رقابت واداشتن، هسته میوه را درآوردن، در گود مبارزه قرار دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    He cracked a peach pit and took the seed out.

    هسته‌ی هلو را شکست و مغز آن را در آورد.

    They were eating cherries and spitting out the pits.

    آن‌ها گیلاس می‌خوردند و هسته‌ی آن را تف می‌کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    jam made of pitted cherries

    مربای گیلاس بی‌هسته

    pitted prunes

    آلو خشک بی‌هسته

    I buried the leaves in a pit.

    برگ‌ها را در چاله خاک کردم.

    to dig a pit

    گودال کندن

    a pit full of poisonous snakes

    یک چاله پر از مارهای سمی

    demons from the depths of the pit

    شیاطین اعماق جهنم

    Gambling is a pit that catches the youth.

    قمار دامی است که جوانان را گرفتار می‌کند.

    the pit and the pendulum

    سیاه چال و آونگ

    a bear pit

    گود خرس جنگی

    armpit

    گودی زیر بغل، زیر بغل

    pit of the stomach

    فرورفتگی شکم (در زیر استخوان سینه)

    corn pit

    محل معاملات ذرت

    The moon has a pitted surface.

    سطح ماه پر چاله‌چوله است.

    a metal that pitted after contact with acid

    فلزی که پس از تماس با اسید دارای خلل و فرج شد

    Her face was pitted by smallpox.

    صورتش در اثر آبله پر از چاله‌چوله شده بود.

    The children pitted two cocks against each other.

    بچه‌ها دو تا خروس را به جان هم انداختند.

    He was pitted against a man twice his size.

    او در مقابل مردی قرار داشت که دو برابر هیکل او بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pit

    1. noun hole, cavity
      Synonyms:
      cavity depression hollow indentation dent excavation well grave tomb crater mine pothole puncture perforation dimple trench shaft gulf chasm abyss hell pockmark
      Antonyms:
      mountain
    1. verb oppose, play off
      Synonyms:
      contend vie match set against put in opposition counter
      Antonyms:
      agree go along

    Idioms

    the pits

    (عامیانه) بدترین جا یا کار یا موقعیت یا چیز

    سوال‌های رایج pit

    گذشته‌ی ساده pit چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده pit در زبان انگلیسی pitted است.

    شکل سوم pit چی میشه؟

    شکل سوم pit در زبان انگلیسی pitted است.

    شکل جمع pit چی میشه؟

    شکل جمع pit در زبان انگلیسی pits است.

    وجه وصفی حال pit چی میشه؟

    وجه وصفی حال pit در زبان انگلیسی pitting است.

    سوم‌شخص مفرد pit چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد pit در زبان انگلیسی pits است.

    ارجاع به لغت pit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pit

    لغات نزدیک pit

    • - piston ring
    • - piston rod
    • - pit
    • - pit a pat
    • - pit bull
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.