با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Tomb

tuːm tuːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tombs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
گور، آرامگاه، قبر، مقبره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She laid flowers on her mother's tomb.
- گل‌ها را روی قبر مادرش گذاشت.
- The archaeologists discovered a hidden tomb in the desert.
- باستان‌شناسان گوری پنهان را در بیابان پیدا کردند.
- The tour guide led the group inside the dark tomb.
- راهنمای تور گروه را به داخل مقبره‌ی تاریک راهنمایی کرد.
verb - transitive
دفن کردن، به خاک سپردن، خاک کردن
- The pharaoh's body was tombed in a grand pyramid.
- جنازه‌ی فرعون در هرم عظیم دفن شد.
- She tombed the secret document.
- او مدرک سرّی را خاک کرد.
- She tombed the memories of her past.
- او خاطرات گذشته‌اش را به خاک سپرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tomb

  1. noun burial place
    Synonyms: box, burial, burial chamber, catacomb, coffin, crypt, grave, mausoleum, monument, pit, sepulcher, trough, vault

ارجاع به لغت tomb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tomb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tomb

لغات نزدیک tomb

پیشنهاد بهبود معانی