با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Burial

ˈberiəl ˈberiəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    burials

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
دفن، خاک‌سپاری، تدفین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The burial of the earthquake victims' bodies is still going on.
- خاک کردن اجساد زلزله‌زدگان هنوز ادامه دارد.
- My father's burial ceremony was strangely awe-inspiring.
- مراسم به خاک‌سپاری پدرم ابهت عجیبی داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد burial

  1. noun laying in of dead body
    Synonyms: burying, deep six, deposition, entombment, exequies, funeral, inhumation, interment, last rites, obsequies, sepulture

لغات هم‌خانواده burial

  • noun
    burial
  • adjective
    buried
  • verb - transitive
    bury

ارجاع به لغت burial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «burial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/burial

لغات نزدیک burial

پیشنهاد بهبود معانی